توضیحات
دانلود فایل صوتی (کیفیت 20Mb - 40kb)
دقیقه ۰ تا ۵
۱ – الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ.
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ ، اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَهَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ ، وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ ، اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً.
عرض سلام، ادب و احترام دارم خدمت شما بزرگواران، از اینکه باز هم خداوند متعال حقیر رو لایق دونست که بتونم در خدمت مردم شریف مشهد مقدس باشم و ساکنان محترم این شهر؛ خداوند متعال رو شاکرم. پنج شب، هر شب به مدت یک ساعت حالا ۵ دقیقه، ۱۰ دقیقه اینوَر اونوَر، با عنوان بحث عاشورا تا ظهور خدمت شما عزیزان خواهیم بود.
جلسات سلسله مراتبی و سلسله جلساتی است یعنی؛ هم آرام آرام به لحاظ بحث مرتبه بحث میره بالا هم سلسله جلساته. مرتبه بحث از این جهت میره بالا که ما در دو جلسه اول، بحث جبهه کفر رو در عاشورا بررسی خواهیم کرد. در سه جلسه آخر انشاءالله که مجموعاً میشه پنج جلسه، جبهه حق رو بررسی خواهیم کرد و از قِبَل اونها به این نتیجه برسیم که خب؟ که چی؟ ما عاشورا میگیریم که چی؟ تو سر و کلهمون میزنیم که چی؟ مشکی میپوشیم که چی؟ الآن محرم تموم شده، چرا خیلیهاتون مشکی تنتونه؟ خوب شهادت حضرت رقیه(س) است. برای دختر بچه سه ساله اومدید عزا گرفتید؟ ننه باباهاتون انشاءالله هزار سال عمر کنن. طرف پدر مادرش میمیره اینجوری تو سر و کلهاش نمیزنه. این جریان یه چیزیش میشه. یعنی یه، یه چیزی خودش داره. نه چون شیعهایم میخوایم این حرف رو بزنیم، نه والله. یه چیزی ته مایه این جریان هستش که اینجوری نگهش داشته؛ بحث ما اینه.
میخوایم بحث بکنیم. میخوایم ببینیم که آقا، اگه به کشت و کشتاره، همین خراسان رو مغولها به خاک و خون کشیدن. بیاید برید بپرسید خدا وکیلی، سر چهارراه وایستید، پرسشنامه دستتون بگیرید. چند درصد مردم میدونن اون چه سالی بود؟ خیلی از مردم قرنش هم خدا وکیلی نمیدونن. آقا تو همین خراسان پوست بعضیها رو کاه کردن مغولهاا؛ این تو تاریخ اومده، چرا این نماند؟ اگه به عاشقانه بودن این داستانه؛ خوب رومئو و ژولیت که جالبتره که، ها؟ بخوایم، اینجوری بگیم. بحث چیز دیگری است عزیزان! این ماجرا شیش دُنگه، یک. دو: تمام قد الهی است. اصلا رو زمین نیستن اینها. رو زمینن ها! اما زمینی نیستن اینها. این ماجرا اون قدر شیش دنگه که نظیر این رو در کل دنیا شما پیدا نمیکنی. اینه که عجم داره بر کشته عرب اینجوری اشک میریزه.
یکی از این اُسرای ما اون سالهایی که اسرا آزاد شده بودن، روحانی بود. یه جایی یه بحثی داشت، ما رفته بودیم پا بحث ایشون نشسته بودیم، دبیرستانی بودیم. بعد (خدمت شما عرض بکنم)؛ ایشون برگشت و گفت: ما رفتیم اونجا، تا ما رو بردن یه مشخص شد جامون کجاست فلان و … ما تا رفتیم، ایشون رفته بود بالا منبر به قولی همونجا بین اسرا هم؛ در مورد اباعبدالله(ع) سخنرانی کرده بود. طرف اومده بود تو، پیداش کرده بود، یکی از اون چَکهای سه ستاره زده بود تو گوش این بنده خدا. بعد میگه برگشت به من گفتش که: به شما چه ربطی داره؟ الحُسینُ مِنّا، حسین مال مایه. حسین بن علی(ع) عربه، به شما عجمها چه ربطی داره؟
ما سعادتی نصیبمون شد، همین تاسوعا عاشورا کربلا بودیم. از ۳۵ تا کشور دنیا اونجا اومده بودن. اون یارو اروپاییه یه جوری میزد تو سر و کلهاش که اصلا مات مونده بودم من. این چیه که، این چه جریان روندهایه که این رو میگیره میبره؟ قبول دارید یا نه، که کسانی که ماه رمضون مسجد نمیرن، محرم میرن هیئت؟ ما داریم، کسانی که ماه رمضون مسجد نمیرن اما محرم میرن هیئت. جریانی روندهتر از ماه رمضون! جریان رونده میدونید یعنی چی؟ جریان رونده یعنی اینکه یه موجی راه میندازه، یهویی همه رو میبره. خیلیها سنگ بودن ها! فیلم بازی میکردن جلوی این آب. میگفتن اگه این آب رو ول بکنی من جلوی این آب وایمیستم؛ من سنگم. وقتی این آب میاد میبینی چنان این سنگ رو داره میغلتونه،
دقیقه ۵ تا ۱۰
که اُبُهت آب رو نشون میده. میگن ببین چه، با چه سر و صدایی داره میاد. سنگها رو میکوبه به هم. میخواست وایسته جلوی آب ها! حل شد. اصلا حل شد که هیچ، شد نماد قدرت این جریان. الآن شما در مورد عاشورا همین رو میگی. میگی این بچه رو میبینی که بعضیها اسم میذارن روش، ما خوب بلدیم اِتیکت بزنیم به مردم متأسفانه که از نشانههای اسلام هم نیست. بچه که اونوَریه، شما «وَر» رو کدوموَر حساب کردی که شد یه وَری، این طرفی، اینوَری، یکی شد اونوَری. این «وَر» رو به ما بگید کجاست؟ اونی که اونوَری… آقا رفته بودیم حرم امام حسین(ع) دیدم یه نفر اومده موهاش اینجوریه، لباسش اینجوریه و فلان. آها. بحث ما سر همینه.
این جریان رونده تاریخی چیه که مثل ننه مُردهها میزنه طرف تو سرش؟ ما تو سخنرانی قبلی هم گفتیم ما آقا آدمیام که سخت باورم متأسفانه. ببین متأسفانه ها… یعنی یه چیزی باید ۷، ۸، ۱۰ جور به ما اثبات بشه. اوایل مثلا فرض کنید راهنمایی بودیم، میرفتیم هیئت بعد وایمیستادیم از دور نگاه میکردیم میدیدیم طرف یهویی قاطی میکرد یکی میزد تو سر خودش. بعد با خودم میگفتم نگاه عجب فیلمیه این! بعد میدیدم خون میاد، گفتم دمت گرم. یعنی عجب فیلمی بازی کردی که اینجوری هم مثلا خون هم بیاد، خیلیها… بعد میزدم میدیدم درد داره. یه وقت ما نیومدیم اینجا بگیم آقا لطمه بزنید، نزنید، با اینهاش خواهشا حرف تو دهن ما نذارید والله. ما همچین قصدی نداریم، همچین بحثی هم نداریم. حرف من میدونید چیه؟ بعدها فهمیدم نه بابا میزنه، به خدا میزنه. یعنی وقتی داره اون لحظه میزنه، خودش خودش نیست. اینی که اینجوری داره اشک میریزه یکی دیگه است. بعد میگفتم خوب این همون آدمه، باباش مُرده اینجوری گریه نمیکنه. پس اون مسئله فرق میکنه. من اون مسئله رو باید دریابم.
عنوان بخش ۲ : شباهت جریان عاشورا و بنی اسرائیل
بقره (۳۷)
۲ – ببین برادر من! ببین خواهر من! جلسات قبلی کسانی که مخصوصا عبرتهای بنیاسرائیل رو بودن این جلسه رو خوب متوجه خواهند شد. چون من اصلا بحثم رو خواهم گذاشت روی بحث عبرتهای بنیاسرائیل که از اون ۹۰۰ تا یا ۱۰۰۰ آیه قرآنی که توی، آیه قرآن که در مورد بنیاسرائیل، در خود کلامالله مجید وجود داره. چرا طرف میاد به آقا علیبنموسیالرضا(ع) میرسه میگه: آقا جان، مگه ما بنیاسماعیلی نیستیم؟ فرزندان اسماعیلیم، ما مسلمونیم. چرا اینقدر خدا به بنیاسرائیل گیر داده؟ میگه: آقا امام رضا(ع) یه لبخند معنا داری زد. گفتش که… روایته ها! برگشت گفت: «چون هر آنچه که در بنیاسماعیل اتفاق افتاد، در بنیاسرائیل اتفاق افتاد، در بنیاسماعیل هم اتفاق خواهد افتاد». توی همچین شرایطی من باید بگردم، ببینم آیا مثلا تو بنیاسرائیل هم میتونم حسینبنعلی(ع) پیدا بکنم؟ محرم پیدا بکنم؟ عاشورا پیدا بکنم؟ اونجا رقیه(س) داره؟ علی اصغر(ع) داره؟ علی اکبر(ع) داره؟ عباس(ع) داره؟ والله نداره.
اما یه طرف دیگه این بحث، این جریان شباهت داره. کجا؟ در نحوه دشمنی. اشتراکات بسیار زیاده. در نحوه دشمنی اشتراکات بسیار بسیار زیاده. بله، از بنیاسرائیل هم سری بریده شد و در تشت طلا گذاشته شد. یحیای پیامبر، فرزند حضرت زکریا. اون هم پیامبر. پیغمبر پسر پیغمبر. سرش رو بریدن گذاشتن تو تشت طلا. باباهه خواست ها! بچهدار نمیشد، اشک ریخت گفت پسر بهم بده. تصدیق کرد کلماتالله رو. گفتیم کلماتالله یعنی کی دیگه. قرآن، از کتابهای اهل سنت اینها آوردیم. ها؟ تصدیق کرد گفت. ببین حضرت آدم وقتی داشت، توبه میخواست بکنه. «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ…».(بقره/۳۷) آیه قرآنه بابا، والله حدیث و اینجور چیزها نیست. داشت، چند تا کلمه خدا بهش یاد داد. «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ…».(بقره/۳۷) اونهارو که گفت، خدا بخشیدش. گفت: «یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یا قَدیمَ الْإِحْسَانُ بِحَقِّ الْحُسَیْنِ». گریهاش گرفت. بعد نمیدونست چرا گریهاش گرفته؟ گفت من برای چی گریهام گرفت؟ جبرئیل روضه رو براش عرضه داشت؛ داغون شد. زکریا هم کلمه خواست، بعد اومد تعیین کرد گفت: میخوام شبیه اون پنجمیه باشه. یحیی رو بهش داد.
مقام رأسالحسین و مقام قبر مطهر حضرت یحیی کجاست؟ مسجد اموی. یه جا.
دقیقه ۱۰ تا ۱۵
تو یه منطقه است، یعنی کنار هم هم قرار گرفته. ما رفته بودیم اونجا، پارسال بود، پیرارسال بود یادم نیست کی بود؟ رفته بودیم اونجا، از این کشورهای اروپایی ۵، ۶ تا خانوم اومده بودن، یه جایی هست این مردم سرشون رو میکنن اون تو رو نگاه میکنن، اینجوری. اومد میگفت: این چیه؟ اول اینها خوب پیروان حضرت یحیان دیگه، مسیحیان. رفتن اون طرف بعد اومدن. میگن، بهش میگن پرافیت جان (Profet Jan) رفتن خدمت شما؛ البته رو این بحثه. بعضیها میگن (Profet Jan) یوحنایه، بعضیها میگن یحیی تو تلفظش. حالا بحث داریم، با اون کاری نداریم. میگذریم. (خدمت شما عرض کنم)؛ بعد اومدن شروع کردن صحبت کردن و فلان و اینجور چیزها… گفت: اینها کیه؟ آقای دکتر میرلوحی، ایشون بیست و دو، سه سال آمریکا بوده. بعد ایشون برگشت برای اینها توضیح دادن. من چهرههای اینها رو نگاه میکردم همینجوری مونده بودم. سر قبر پیغمبر خودش رفته، همین بلا سراومده ها! سر رو بریدن تو تشت گذاشتن، همین. همون ماجرا رو آقای دکتر میرلوحی نه یک کلمه روش گذاشت، نه یک کلمه ازش برداشت. همون رو که گفت: آره، ببینید این حسینبنعلیه، از امامان شیعیانه؛ او رو هم همینطور فلان کردند، بهمان کردن براش تو… من میبینم برای او گریه نمیکنه، برای این یکی داره اشک میریزه. اِ ! اگر تعصب مذهبیه، تو برای پیامبر خودت باید اشک بریزی. این چی داره؟
عنوان بخش ۳ : شناخت جریان یهود در تاریخ و تحریف مسیحیت
ندارد
۳ – این جریان یه، یه ماجرای عجیب غریبیه که بابا ارمنیه میاد نذری میده؛ اسم بچهاش رو میگذاره عباس. این جریان اینجوری نیست که ما میبینیم. ما از بس غرق این نعمتیم نمیفهمیم چیه متأسفانه. من با خیلیها صحبت کردم ها! با خیلی، از جَوون تا پیرش گرفته. میگم چی فهمیدی از اباعبدالله(ع)؟ چی جوری بود؟ چی شد؟ فلان… میبینم نه، نه نشد. امشب و فردا شب جریان دشمن رو بررسی میکنیم. سه شب آخر هم خود جبهه اباعبدالله(ع) ببینیم ویژگیهاش چی بوده؟ دشمن هم دشمن ویژهای بود.
ببین عزیز من! جریان یهود در تاریخ مدلش این بوده: به لحاظ جمعیتی در اقلیت، همیشه، کَمَن اینها. چون کسی رو اجازه یهودی شدن بهش نمیدن. کی یهودیه؟ اونی که ننهاش یهودیه، باباش یهودیه، علیالخصوص مادر، نسل اصلا از مادر منتقل میشه، خون مادریه. برای اینکه انتساب یک بچه به مادر قطعی است؛ یعنی مطمئنه که این بچه از این مادر به دنیا اومده. (خدمت شما عرض بکنم که)، یکی از دلایلش اینه حداقل. اینها اومدن سراغ حضرت مسیح، یه پیغمبر از خودشون. منتطرشن ها! تازه کلی اشک ریختن، گریه کردن که او بیاد. وقتی اومد گفت: «زنا نکنید، ربا نگیرید، فلان نکنید، آی، روحانیون فریسی»! به خاخامهای فریسی گفت. شما هر حکمی رو که به مردم میدید اول خودتون اجرا کنید، شروع کرد. گفتن: «عجب پیغمبر بدی! میگه زنا نکنید، ربا نگیرید، این پیغمبر به درد ما نمیخوره». آوردن ببرنش به صلیب بکشن. خودشون میگن به صلیب کشیدیمش، ما مسلمونها قبول نداریم. مسیحیه میگه مسیح رو به صلیب کشیدن، من مسلمون میگم تو نه. نفهمیدی چی به چی شده. به صلیب نکشیدنش، همون یهودا اسکاریوتی بود که به صلیب کشیده شد. همون خائن رو خدا شبیه او کرد، اون رو کشیدن. با اینش کاری ندارم. هر چی کشتن از نوکیشان، اینها بیشتر شدن. به اینها میگفتن نوکیشان؛ کسانی که به دین جدید رفتن. با اینکه حضرت عیسی یهودیه ها!
حضرت عیسی یکی از پیغمبرهای خود یهوده. منجی خود یهوده که منتظرش بودن. شوهرخالهاش رو میشناختن، حضرت مریم رو میشناختن. صبح تا شب توی همون کنیسه و اون، به معبد مقدسشون راه نمیدادن زن رو، اون گوشه یه اتاقک براش درست کرده بودن میتونست بره اونجا عبادت بکنه. همه کس و کارش رو میشناسن. آیه قرآن میگه دیگه، میگه: «پدر تو بد نبود، مادرت هم بدکاره نبود، تو چرا اینجوری شدی ای مریم»؟ وقتی دیدن با عیسی اومد. اینجوری گفتن بهش دیگه. دیدن نه با کشتن فایده نداره، یه نفوذی فرستادن. گفتن عیسی رو که گرفتیم، بعد از عیسی، وصی عیسیبنمریم شمعون حمّون صفا پسر عمه مادریش بود، شمعون حمّون صفا اسم دیگه یونانیش پتروسه. پتروس یعنی سنگ آسیاب. یعنی دین رو میخواد نگه داره. به یک باره اومدن نگذاشتن بعد از عیسی او وصی بشه، وصی بعدی رو کی تعیین کرد؟ یهود. این اصلا کار یهوده. این ماجرایی که دارم برای شما میگم مال ۲.۰۰۰ سال پیش اتفاق افتاده. یک یهودی، آدم کش؛ (این معروف بوده به آدم کشتن، همین الآن خود مسیحیها قبولش دارن که این آدم کشته)
دقیقه ۱۵ تا ۲۰
به اسم شائول رو وارد کردن، اسمش رو گذاشت پولس اومد گفت آقا… زمانی که رفت به سمت دمشق، راه افتاد رفت به سمت دمشق، همه فرار کردن گفتن: «پولس آدمکش داره میاد نوکیشان رو بکشه، مسیحیها رو بکشه». مسیحیها زدن تو سوراخ موش ها. این که اومد اونجا گفت: «همهتون جمع بشید؛ من داشتم میاومدم بین راه مسیح رو دیدم گفتم: چرا اینقدر از نوکیشان رو میکشی؟ تو بیا به دین من، من فهمیدم مسیح وجود داره و فلان…»/ این شد چی؟ خیلی براشون عزیز بود.
دشمن درجه یکشون، یهویی اومد شد خودی. خیلی خوشاینده برای آدم دیگه. این اتفاق که افتاد، با پتروس آرام آرام دعوای اینها درگرفت. اول پتروس هم آغوش باز، آغوش باز کرد گفت تو بیا آقا، خوش آمدی به مسیحیت. وقتی اومد دید اِ ! یه حرفهایی میزنه که این مال عیسی نیست. این بابا داره خودش فتنه میکنه، داره تحریف به وجود میاره. گفتش که: «های های های من دوره… صبح تا شب با عیسی بودم همچین حرفهایی نشنیده بودم». گفت: «ایناهاش بر این مبنا میگم». گفت: «خب باشه، عیسی این حرف رو زده، معنیش این میشه». گفتش که: «اون تحلیل تویه، این هم تحلیل منه. اون تحلیل تویه، این هم تحلیل منه». فاتحهی همه ادیان رو خونده ها! از این نمونههاش رو ما داریم.
آقا ما برای بحث یک حدیث، حق ندارم خودم برم سراغش، تخصصش رو ندارم. طرف میره ۵۰ سال عمر میگذاره علم حدیث یاد میگیره، علم رجال یاد میگیره، علم درایه یاد میگیره؛ تو چی کارهای که خودت بلند میشی میای حدیث نقل میکنی؟ من والله در مورد بعضی از احادیثی که میخواستم تو سخنرانیها بیام زنگ میزدم والله به ۵، ۶ تا روحانی توی قم. (خدمت شما عرض کنم)؛ هر چیزی که نمیتونی همینجوری بیای بگی که. حالا یه بحثی هم هست، ببخشید عذر میخوام باید بگیم دیگه؛ برای اینکه جا بیفته.
حضرت پیامبر(ص) یه سفری داشت میرفت با چند تا از اصحابش؛ دیگه اصحاب همه جوره توش داشته دیگه. (خدمت شما عرض بکنم) که؛ رسیدن به یه جایی، اونها داشتن غذا میخوردن و گوشت شتر خوردن. یکیشون کار زشتی انجام داد. بعدش، وقت نماز شد. انداختن گردن همدیگه؛ تو بودی و این میگفت تو بودی و فلان و اینجور چیزها. وقت نماز شد، حالا بالاخره یکی بوده که وضوش رو باطل کرده، حالا باید پاشه بره نماز هم بخونه، هر کدومشون نیاد واسه نماز همون بوده احتمالا. حداقل. پیامبر(ص) برگشت چی گفت؟ ببین چقدر مهربونه، رَحْمَهً لِّلْعَالَمِینه برگشت گفت: «هر کی گوشت شتر خورده، بره دوباره وضو بگیره». یعنی تمام ۵، ۶ نفری که اونجا نشسته بودن گفت برید چی کار کنید؟ وضو بگیرید. حالا یه نفر از راه اومده، یه روایت داره از پیامبر(ص) میشنوه، «هر کی گوشت شتر خورده…» بعد ۱۴۰۰ سال ها! کتاب وا کرده: «عجب دینیه! گفته هر کی شتر، گوشت شتر میخوره باید بره وضو بگیره! چیه این دین؟ دین… من… این دین چه دینیه؟ فلان». تو نمیفهمی. نمیفهمی، نمیفهمی، نمیفهمی. عین یه نفری که میاد تو یه جایی میبینه یه عالمه دُرّ و گوهر ریخته، میگه: «اینها چی چیه؟ به درد نمیخوره». میره همه رو میریزه دور.
ما یه همسایهای داشتیم، این همسایه ما یه بنده خدا پیر بود اما بچه کوچیک داشت. بچش یعنی مثلا اون موقعی که مثلا ما سن و سالمون ۷، ۸، ۱۰ سالمون، این پسرش هم سن و سالمون بود. اما انگار مادربزرگ بچهاش بود، سنش زیاد بود. اینها توی خونهشون یه سری از این اشیای عتیقه قدیمی داشتن؛ نه عتیقهای مثلا مال ۲۰۰، ۳۰۰ سال پیش. جد اندر جد رسیده بود. آفتابه مسیهای نمیدونم آنچنانی و لگن مسی و که الآن کلی پول میدن بابتش. بعد یه روزی این دوره گرده اومده بود و این همه اون لگن مسیها رو با لگن پلاستیک عوض کرده بود. گفته بود: این چیه؟ اینقدر سنگینه به درد نمیخوره! این نگاه، سبک، راحت، خوشگله، زرده قرمزه آبیه فلان. چی چی همه رو بری سفیدش کنی، هزینه داره. این بنده خدا این پیرزن، نمیفهمه چیه این؟ به ارزش اون واقف نیست.
یه همچین شرایطی فراهم آورد پولس. گفت: «اون تحلیل تویه، اینم تحلیل منه». جالبه بدونید! الآن پولس بعد از مسیح، شخصیت دوم جهان مسیحیته. یعنی میگن «بعد از پیغمبر» همه میگن کی؟ «پولس». کاتولیکها میمیرن براش. کاتولیکها میگن قدیس بوده. کاتولیکها میگن به وحی وصل بوده. ما حدیث داریم علیه پولس در دین خودمون. آقا امام صادق(ع)، آقا امام باقر(ع)، آقا امام کاظم(ع)… آقا امام صادق(ع) میفرماید: «۷ نفرن که خدا به صورت ویژه اینها رو میسوزونه». ویژه ها! یعنی اسپیشال (Special). به صورت خاص، یه جای خاص اینها رو… که من اونجا رو شرح بدم برای شما، مات میمونید. فکر کنید دیگه آخر جهنم یه چاهه، یه چاه خاص تو جهنم. توی اون چاهه یه اژدهایه. این ۷ نفر تو شکم اون اژدهاین. تازه تو شکمش نه، توی صندوقچههاییان.
دقیقه ۲۰ تا ۲۵
یعنی دیگه از اون بیشتر نمیشه باشه دیگه که خدا گذاشتتشون. بعد این یار امام میفرماید. میگه عذر میخوام… پرسید از امام که: «قربونت بشم آقا جون، اینها کیان»؟ گفت: «اولیشون قابیله، دومیشون نمروده، سومیشون فرعونه، چهارمیشون اونی که یهودیت رو به وجود آورد». اِ ! بله؛ یعنی از بنیاسرائیل چی کار کرد؟ یهود به وجود آورد. امروز ببین شما یک نفر مشهدی، ایرانیه. اما یه نفر ایرانی، الزاما مشهدی نیست. یه نفر یهودی، بنیاسرائیلیه. اما هر بنیاسرائیلی، یهودی نیست. در میان بنیاسرائیل یک فرقه تونستن قدرت رو به دست بگیرن؛ یهودیها فرزندان یهودا. ۱۲ تا داداش مگه نبودن؟ اون یهودا اون همون از همهشون بدتر بود. میگه: «اونی که یهودیت رو به وجود آورد و پولس». به صورت ویژه، حضرت نام پولس رو میبره؛ منتها در زبان عربی «پ» وجود نداره، نوشته بولس. «و ۲ نفر از این امت». میگه ۲ نفر هم از اسلام قاطی اونهان؛ نام نمیبره. همین رو عینا {امام صادق(ع) نقل کرده،} امام کاظم(ع) نقل کرده. هست آقا، برید رجوع بفرمایید.
عنوان بخش ۴ : علت تفاوت نوع شهادت امام حسین (ع) و دیگر ائمه
ندارد
۴ – خب. این جریان تحریفی یه کاری… حالا یه اسلامی اومده سر کار. خوب حواستون باشه. ببین میدونی مشکل ما کجاست؟ مشکل ما اینه: چی شد آقا بعد ۵۰ سال بعد پیغمبر(ص)، سر نوهاش رو بریدن؟ صحبت نوه پیغمبر(ص) نیست؛ صحبت اینه که این خاندان اصلا تودلبرو بودن بین مردم. زمانی که امام رضا(ع) رو برداشتن آوردن ایران، مگه اهالی خراسان، مگه همون نیشابوری که حدیث سلسله الذهب… مگه اهل سنت نبودن اون موقع؟ بودن دیگه. برای چی پس اینقدر جمع شدن؟ شیعه سنی چیه بابا؟ اینها عاشق اهل بیت بودن(ع) مردم. الرِّضا من آل محمد، اصلا شعار کل مسلمونها بود. چی میگفتن؟ میگفتن رضایت خدا… اصلا رضایت ما اینه که یه نفر از اهلبیت پیغمبر(ص) به قدرت برسه. اینها شیرینیه حکومت علیبنابیطالب رو چشیده بودن. عدل علی رو چشیده بودن. میگفتن یکی از اولاد علی(ع) باید باشه دوباره. اصلا مأمون میاد آقا امام رضا(ع) رو ولی عهد خودش میکنه، یکی از اهدافی که داره همینه؛ دهنها رو ببنده. میگه: ها! اینقدر میگفتین رضا رضا رضا. برخی اصلا بحث همینه که نام لقب امام رضا(ع) از این طرف بوده باشه. بحث تاریخیه آقا. ما نمیگیم حتما همینه ها! (خدمت شما عرض بکنم که)؛ این جریان رو داشته باشید.
آقا شما میخوای مخالف سیاسی رو حذف بکنی. خواهش میکنم به اینها خوب فکر کنید. میخوای مخالف سیاسیت رو حذف کنی، مثل مأمون حذف میکردی. زهر میخوروندی، تموم میشد. مثل هشامبنعبدالملک، مثل ولیدبنعبدالملک، مثل هزار تا از همین ملعونهایی که تو تاریخ بودن. میآوردش، یه زهری میریخت توی انگور، توی آب انار، توی نمیدونم… یا امام محمد باقر(ع) رو جلدی مسموم کردن. یعنی زین اسب رو مسموم کردن، حضرت نشست. سمی بود؛ جلد یعنی پوست، پوستی جذب میشد. ببینید، آقا یه مخالف سیاسی رو آدم بی سروصدا میکشه. بعد تو داری میکشی؛ چرا اینجوری داری میکشی؟ ماجرای شهادت اباعبدالله(ع) عادی نیست آقا. کی تا حالا مخالف سیاسیش رو اینجوری حذف کرده؟ بکشی، زن و بچهشو به اسارت ببری، سر رو بگیری رو نیزه، تو شهرها بچرخونی، به دخترش رحم نکنی، به ناموس رحم نکنی، بگذاری جلو نامحرم. اهل بیت پیامبر(ص) رو! کدام ابلهی یه همچین کار میکنه که این احمقها کردن؟ ما به این کار داریم.
ما اگه بپذیریم اینها خیلی احمق و نفهم بودن، خودمون زیر سؤالیم. زیر سؤالیم، اِ یعنی اینها چهارتا نفهم اینجوری اومدن… نه. برعکس دستگاهی که پشت صحنه بود فکر میچید، بسیار عالی برنامهریزی میکرد. حسین جریانش فرق میکرد. آقا کشتید، ماجرای اسب تاختنت دیگه چیه؟ به این فکر کردید، تو که کشتی؟ چرا دیگه داری اسب میتازی نامرد؟ چرا برنامه داری از قبل واسه این؟ میری میگی نعل نو زدن به اسبهاشون. مشخص بودن کیا باید بتازن، اون چند نفری که از قبیله هوازن تاختند. مشخص بود که فلانیها باید بتازن. اینها رو کنار همدیگه میچینی میبینی یه علامت سؤال تو ذهنته. این خلأ ناشی از عدم دشمنشناسیه. بعد، حرام زادگی اینها تا جایی باشه که اینها نعلی که زدن به اسبهاشون بردارن ببرن بزنن در خونههاشون بعدا. با افتخار بگن که: «ما از… ما همونهاییم که اسب تاختیم به فلانی ها»!
دقیقه ۲۵ تا ۳۰
بعد، بچههاشون اون نعلها رو به ارث ببرن بزنن در خونههاشون؛ بگن که چی؟ ما از نسل کسانیایم که باباهامون اسب تاختن به پیکر فرزند پیامبر(ص). بعد بعضیها به تأسی از اونها بیان نعل اسب تازه برن بسازن اینوَر و اونوَر. بعد تو دعای این جنگیرها، یکی از اصلیترین کارهاشون دعا نوشتن روی نعل اسب باشه. همینجوری پیش بره جریان؛ اصلا کار به جایی برسه که اروپا رو بگیره، فلان رو بگیره.
عنوان بخش ۵ : پیامبر (ص) و یهود
مائده (۱۸)
۵ – ببین این یه جنگ سیاسی نیست. بحث یه بیعت بگیر. بیعت با من میکنی؛ نه نمیکنم. خوب کشتیمت، تموم شد رفت. اینها بد کشتند، بد کشتن. به بچه شیشماهه هیچ رحم نکردین. آدم میگه یعنی این یعنی راست بوده؟ یعنی میشه اینقدر یه نفر کثیف و رذل باشه؟ یعنی خیلی از این شبهات… اصلا شبهات… من شبهه به وجود آوردم الآن برای شما؟ خیلیها هستن به این مسئله تا حالا اینجوری فکر نکرده بودن. چرا نمیدونیم؟ چون اون بخش دشمنشناسیه میشَله، میلنگه عزیز دل من! اومدیم با اون کار داریم. پیامبری میخواد به پیامبری برسه، تمام دنیا منتظرشن. تو تورات اسمش اومده. سفر پیدایش، باب ۱۶ رسما به عبری، رسما اسم پیغمبر(ص) رو آورده. در غزل غزلهای سلیمان رسما اسم پیغمبر(ص) آمده به زبان عبری. به زبان عبری قشنگ آمده، برات میخونم اصلا. و اما ای ابراهیم! در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم، اینک او را برکت داده بارور گردانم و از او مَعَد مَعَد (محمد) و دوازده امام پدید آورم. (صلواتی عنایت بفرمایید.) بیاد بگه که، اسم رسما اومده.
بابا اینها منتظر بودن، منتظر بود که اومد بلند شد اومد شمال مدینه. منتها یه چیز دیگه هم برات حل نشده. یه سؤال. مگه پیامبر(ص) تو مکه نیومد؟ پیامبر تو مکه مبعوث میشه. چند سال تو مکه است؟ ۱۳ سال. چرا مدینهایها میان بهش ایمان میارن؟ یه این فکر کردین؟ اولین کسانی که… اونهایی که ویژه به پیغمبر(ص) ایمان آوردن و قدرت دادن به پیامبر(ص)، مدینهایها بودن دیگه. گفتن: «پاشو بیا شهر ما، ما برات… ازت دفاع میکنیم». پیمان ولایت بستن با پیامبر(ص). گفتن: «جان و مال تو اولویت داره بر جان و مال خودمون؛ تمام قد هستیم». چرا؟ چون صبح تا شب اینها کنار سه تا قبیله یهودیان. میگن: «شما چرا اومدید اینجا»؟ میگه: «به خاطر اینکه ما تو کتابهامون داریم اون پیغمبر آخرالزمان، حکومتش رو تو این شهر تشکیل خواهد داد». منتها یه مشکل این یهودیها دارن که قرآن بهش اشاره کرده. قرآن میگه: «رو چه حسابی شماها به خودتون میگید «…نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ و[َأَحِبَّاؤُهُ…»]؟ (مائده/۱۸) نحنُ اَحِبّاءُ الله؟ ما بچههای خداییم. ما کسانیایم که خدا عاشقمونه، ما محبوب خداییم. میگه چرا واسه خودتون اینجوری نوشابه وا میکنید شماها؟ چی کارهاید شما؟ اِ اگه راست میگید شما بچههای خدایید، خدا اینقدر دوستتون داره، پس چرا داره عذابتون میکنه»؟ میگه: «ای پیغمبر! بهشون بگو».
اینها به شدت نژاد پرستن. همین که الآن کسی رو به دین خودش راه نمیده، یعنی چی؟ یعنی دینه مهم نیست، چی مهمه؟ خون مهمه. میگه باید از یه ننه بابا… از ننه بابای یهودی باشی که یهودی بشی. الآن شما برید در یه کنیسه رو بزنید، زار زار اشک بریزید من میخوام یهودی بشم، میگه: «برو غازت رو بچرون یهودی چیه؟ مگه کشکه»؟ اما شما میبینی مسیحیه از خداشه، واتیکان میلیارد میلیارد داره خرج میکنه. ما خودمون هم، خودمون هم پول خرج میکنیم تبلیغ میکنیم. دین… وهابیه، وهابیه این کار رو میکنه، یهودیه نمیکنه. عجب! چون نژادپرستن. اینها میدونید چی با خودشون گفتن؟ گفتن: «خب این پیغمبر که قطعا از این منطقه خواهد اومد. پس، پیغمبرها هم که فقط از ماهان، بقیه هم که آدم نیستن که». گرفتی چی شد؟ «پیغمبرها هم فقط از ماهان، بقیه هم آدم که نیستن. پس ما میریم توی… ما چند تا قبیله میریم تو اون منطقه که اون پیغمبر آخریه از کی باشه»؟ باز توی بنیاسرائیل که شاخههای مختلف داره، «از ماها باشه». اومدن یهویی دیدن اِ خوب وعده الهی بود دیگه؛ خدا به اینها وعده داده. به ابراهیم گفت: «از خود نیل تا فرات، خب؟ مال بچههای تو. از نیل (مصر) تا فرات (عراق) بچههای تو خواهند گرفت». بعد در ادامه میدونید چی میگه؟ میگه: «کل زمین را به ارث تو… فرزندان تو میبخشم». ما هم سر حرفمون هستیم. الآن مصریها چیان؟ مسلمونن. همینجوری بگیر بیا. این طرف ماجرا هم عراقیها چیان؟ بینشون هم مسلمون.
دقیقه ۳۰ تا ۳۵
نیل تا فرات رو خدا دست بچههای حضرت ابراهیم داده یا نه؟ داده دیگه. از طریق کدام پسرش؟ اسماعیل. اینها میگن: «نه، اینوَریه. بنیاسرائیل نه، بنیاسماعیل». ابراهیم دو تا پسر داره؛ اسماعیل، اسحاق. اینها فرزندان حضرت اسحاقن. میگه: نه اون… شما برید کتاب قاموس کتاب مقدس رو بخونید، مستر جیمز هاکس وقتی داره در مورد اسماعیل صحبت میکنه؛ میگه: «این عربهای بیابانگرد فلان و فلان…» متأسفانه اینها اینجا توضیح میده؛ بعد میگه: «اینها پسرعموهای بنیاسرائیلیان». اشاره داره به این. من اگه بخوام میتونم یه جلسه فقط اسم پیامبرمون و اسم امامهامون رو از توی تورات و کتابهای مقدس اینها بیام برای شما بگم. اصلا اسم آورده. تو غزل غزلهای سلیمان اصلا اسم حضرت رسول(ص) آمده. تو کتاب رؤیای کودکی، اگه وقت کردیم جلسه آخر میخونیم؛ اصلا رسما اسم پیامبر(ص) اومده.
اینها اومدن دیدن اِ یکی اومده اما از خودشون نیست. چی کار کرد؟ بین پیغمبر(ص) و نژاد کدوم رو انتخاب کرد؟ قطعا نژاد. آیههای قرآن داریم، مکرر. میگه: ای پیغمبر! برو به اونها بگو که خودتون بهتر از من میدونید که من تو کتابهای شما هستم. نشونههای من تو کتابهاتون هست. بعد، اول اومدن با پیغمبر راه بیان. بعضی از اینها که اصلا پیشنهاد مثلا رَدّ رو زده بودن. طرف تا به پیشنهاد ازدواج با بنیاسرائیلی تن نمیداد میکشتنش. خود حضرت عبدالله رو، یه دختری رو به اسم… زنی رو به اسم اُمّ قتِال فرستادن، یهودی بود، زن یهودی بود؛ رفت اونجا گفتش که: بیا با من ازدواج کن کل هزینههای تجارتت رو میدم. ازدواج نکرد حضرت عبدالله تو شمال مدینه تررو میشه، مسموم میشه. یعنی از ما باید باشه.
عنوان بخش ۶ : نفوذ یهود در صدر اسلام
ندارد
۶ . جریانی رو نفوذی در دل اسلام فرستادن. همان کارکردی رو که در مسیحیت انجام دادن، اینجا هم اتفاق افتاد، فرستادن آقا. من در این شک ندارم یعنی. پژوهشهایی که خودم کردم، بزرگواران دیگه کردن، اینها رو کنار همدیگه میچینم؛ به بودن… اینجا بودن، اینجا بودن خودم شاید شک کنم، اما در این مطلقا شک ندارم. حتی در مورد افرادش هم بحث دارم. فعلا صلاح نمیدونیم وارد این مباحث بشیم. خدمت شما عرض بکنم که؛ اما برخی بله ابوهریره داد میزنم نفوذی بوده، کعبالاحبار داد میزنم نفوذی بوده. به هر کی میخواد بر بخوره، بخوره. دیگه این کوتاه نمیام. اما در مورد… یک بحثی دارم. این سه قبیله شمال مدینه، یه ضلع چهارمی داشتن توی مکه، کیا؟ خاندان، فرزندان اُمیّه. اون سه تا قبیله، یکی این طرف دارن، فرزندان کی؟ اُمیّه، بنیاُمیّه. بنیاُمیّه از کدوم قبیلهان؟ قریش. قریشیان دیگه. مگه نمیگه تو نامه شماره ۱۷ نهجالبلاغه، آقا علیبنابیطالب میگه: و اما شنیدم که گفتی این جنگ ما جنگی است بین فرزندان عبدمناف. بعد جوابیه صادر میکنه، چه جوابیهای که اصلا مسیر پژوهشی بنده رو همون یه کلمه در خطبه تغییر داد. حالا به اون خواهیم رسید. این بحث همینجوری پیش رفت. اون طرف ماجرا ابوسفیان فرزند حرب فرزند اُمیّه، یعنی از بنیاُمیّه، تمام قد وایستاده جلو پیامبر(ص). این طرف هم سه تا قبیله تو شمال مدینه هِی دارن چی کار میکنن؟ کمکرسانی میکنن. این قبیلهها پیمانهای نظامی داشتن با… قراردادهای نظامی و اقتصادی داشتن با دو قبیله اصلی مدینه، با اوس و خزرج. خیلی جالب بود! اینها رو، این احمقها رو انداخته بودن به جون همدیگه، به اینها اسلحه میدادن، شمشیر میدادن. میگفت برید بجنگید. اوس و خزرج با این همیشه… ۴۰ سال اینها با همدیگه جنگیدن سر یه شتر. هر موقع میخواستن با هم صلح بکنن، این قبیله یهودی میرفت رو مُخِش: بیچاره تو الآن صلح کنی، خون پدرانت چی به زمین ریخته شده؟ آی، فلان و بهمان. دوباره میافتادن به جون همدیگه. همین رو میخواست دیگه. تفرقه مینداخت، حکومت میکرد. این شیوهای است که هنوز که هنوزه تغییر نکرده، چون آدم همان آدمه، فرقی نکرده. آدمیزاد همون بشر دوپای سابقه. اخیرا که دیگه، اینهایی که من میبینم چهارپا هم شدن.
عنوان بخش ۷ : نسب شناسی امیه و قریش (نسب یهودی امیه)
مسد (۱) مسد (۲) مسد (۳) مسد (۴) مسد (۵)
۷ . (خدمت شما عرض بکنم که)؛ این رو داشته باشید. اون ضلع چهارمش رو ما کار داریم، این سه تا قبیله رو اصلا نمیخوایم وارد بحث بشیم. در مورد بنیاُمیّه کار داریم. بنیاُمیّه یعنی فرزندان اُمیّه. اُمیّه بچه کیه؟ اُمیّه بچه عبد شمسه. عبد شمس فرزند عبد مناف؛ این حل شد. ما اینها رو از روی شجرهنامهشون براتون توضیح بدیم، نگاه بکنید، اینجوری بهتره. ببینید عزیز من! اول این طرف رو قشنگ براتون توضیح بدم. میبینید دیگه تصویر رو دیگه؟ برقها رو یه خرده کم کنید. یه صلوات عنایت بفرمایید.
دقیقه ۳۵ تا۴۰
ببینید شما یه فردی دارید به عنوان کعب، جد بزرگ. با این مرّه کار داریم. او با کلاب… از نگاه کن؛ این کلاب باز با دو تا بچهاش کار داریم، دقت بکنید ها! دلیل نمیشه که این فرزندانی که اینجا ما ترسیم کردیم، تمام فرزندان طرف باشن ها! با اونهایی که کار داریم. از زَهره عبد مناف به دنیا اومده، از عبد مناف وهب به دنیا اومده، از وهب آمنه مادر پیامبر(ص). پس میبینید که آمنه هم از کیه؟ از قریش. این عبد مناف رو با اون عبد مناف ما اشتباه نگیرید. دو تا برادر بودن، یکی قصی بن کلاب، یکی هم زهره بن کلاب. اینها هر دوتا شون اسم پسرشون رو گذاشتن عبد مناف. هم این اسم پسرش عبد منافه، هم اون قبلیه. ما با این شاخه کار داریم. اصلا اون شاخه فقط به خاطر این که ببینید که مادر بزرگوار حضرت رسول(ص) از کدام شاخه، از کدام نسبه بدونید.
عبد مناف پسر زیاد داره ماشاءالله، خب؟ اما ما باز اینجا با چند تاش کار داریم، نگاه کنید. از عَمرو هاشم. هاشم، از ایشون یه پسر داره به اسم شیبه. شیبه معروفه به عبدالمطلب. عبدالمطلب پدربزرگ پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع). عبدالمطلب رو میشناسید. عبدالمطلب اسم اصلیش شبیه است. چرا میگن عبدالمطلب؟ عبدالمطلب کیه؟ مُطلِّب عموشه. یعنی هاشم، عبد، برده، بنده عموش. این چه ماجراییه؟ مشخصه. زمانی که (خدمت شما عرض بکنم)؛ جناب هاشم میخواست بره به شامات، رفت شمال مدینه خونه بزرگ مدینهایها. بعد او بابا هم ردّ این رو زده بود، یه نگاش کرد و گفتش که: «شما با دختر من ازدواج میکنید»؟ او پیشنهاد داد. بعد ازدواج کرد. چند روزی خونه اونهاست. برمیگرده به همسرش میگه، میگه: پدرم از پدرش (همینجوری میشمره) میگه: «شنیدیم که نور بزرگی در سلب ماست و زنان ما باید حواسشون جمع باشه. زنان ما حواسشون جمع باشه که اینها… بچه های ما آدم خاصیه. از این نسل میخواد یه فردی به دنیا بیاد که دنیا رو کن فیکون بکنه، مراقب باش». این میره../ حضرت (خدمت شما عرض بکنم) هاشم میره در غزه، میره وسط سرزمین یهودیها تجارت رو که انجام بده همونجا میکشنش. الآن قبر حضرت هاشم توی غزه است. بچه بزرگ میشه ۹ سالش میشه. یه روز داداش هاشم، مُطلب میره خونه بزرگ همین مدینه؛ تا نگاه میکنه میبینه یه بچهای مثلا داره کشتی میگیره، شمشیربازی میکنه، میگه: «أنَا شیبه بن هاشم». این یه لحظه دگرگون میشه، میگه: «یاد داداش خودم افتادم». اینها هم میگن: «اگه راستش رو بگیم تو چیز نمیکنی؟ کلی داداشت اینجا دست خط برای ما نوشت، فلان کرد مثلا مهر و امضا کرد و سفتکاری کرد، که چی؟ ما جایی نگیم. گفته بود به هیچ کس نگیم». گفت: «چطور»؟ گفت: «این بچه داداشته». بچه رو میگیره، بعضی در تواریخ نوشتن به زور، بعضیها میگن راضی کرد پدر… به قولی پدربزرگ و مادرش رو؛ میاره مکه. برای اینکه کسی نفهمه میگه: «یه غلام خریدم». اسمش رو میگذاره عبدالمطلب (بارکالله). همین مخفیکاری نشون دهنده اینه که این رو میخواستن بزنن. اینها تو تاریخ آمده ها! زمانی که ۲۲-۳ ساله میشه، دیگه میتونه از خودش دفاع کنه، میگه میخوام یه رازی رو فاش کنم؛ جریان اینه. پس این حضرت عبد المطلب رو دارین.
حضرت عبد المطلب یه پسر داره عبدالله (پدر پیامبر(ص)). یه پسر داره دیگه ابوطالب (پدر امیرالمؤمنین(ع))/ ببینید این نسب رو این طرف بشناسید. حالا بیاید اینجا. این جناب عبد مناف یه فرزند دیگه داره اینجا، او فرزندی داره به اسم خویلد، خویلد یه دختری داره به اسم خدیجه؛ میشه کی؟ همسر حضرت رسول(ص). پس ببین حضرت زهرا(س) چه جوری به دنیا اومده. بعد امیرالمؤمنین(ع) که با حضرت زهرا(س) ازدواج کرده؛ این بچه ها از چه…. یعنی تمام قریشی، تمام قریشی اینجوری. (خدمت شما عرض بکنم) بیاید اینجا الآن باز هم هنوز هم بحث دارم. خود جناب هاشم یه فرزندی داشته به اسم اسد، اسد دختری داره به نام فاطمه؛ فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین(ع). این طرف رو دیدید؟
اما یه نخاله این وسط این بچهها هست، همه چی رو به هم ریخته. به معنی واقعی کلمه نخاله است. اصلا اسمش هم… عبد شمس، از فرزندان عبد مناف. حالا با خودش هم زیاد کار نداریم. البته ببینید امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه میگه
دقیقه ۴۰ تا ۴۵
بنو عبد شمس؛ فرزندانش رو میگه خب؟ ما حالا با خودش کار نداریم. اما اسم هم اسم عجیبی است بالاخره. این یه فرزند داره عبد شمس، ببینید با همه بچه هاش رو نکشیدم؛ اونهایی که کار دارم. یکی اسم… به اسم ربیعه، ربیعه یه فرزند داره به اسم عَتَبه یا عُتبه، که عَتَبه ظاهرا درستتره که جمعش میشه عتبات. عَتَبه یه دختر داره به اسم هند، مادر معاویه؛ این از این طرف داشته باشین. که دایی معاویه، ولید در جنگ بدر کشته شد. که این کینه داشت میگفت حضرت حمزه رو باید اینها… هم داییش کشته، هم داداشش کشته شد، هم باباش کشته شد. کینهها داشتن.
من توی اینها با اونها کار ندارم، با این یه دونه گوربهگور شده کار دارم؛ اُمیّه. اصلا شما شجره رو بررسی میکنی اِروره (error) به خدا. اصلا آدم مات میمونه. اینها چیاَن ؟ بَرات بررسی میکنم تا ببینی. خوب گوش کن. این اُمیّه یه فرزند داره به اسم حرب، از حرب ابوسفیان، از ابوسفیان معاویه و از او هم یزید و تا دیگه هیچ چی… گوش کنید. حرب یه دختر هم داره، اُم جمیل. این اُم جمیل میدونید کیه؟ زن ابولهبه. « َبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ». (مسد/۱) یعنی اگه از او طرف یه آدم درب داغون داری، زنش باز اینوَریه. اونی که رو مخ ابولهب میرفته، «بیا برو فلان کار رو بکن اینجوری…» چه انرژی داشته این بشر! از ۳ صبح بلند میشده میرفته خار جمع میکرده، که پیامبر(ص) میخواد سر صبح بره بیرون این خارها رو بریزه جلوی پای پیامبر(ص). « تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ.مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ. سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ.وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ. فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ.» (مسد/۱تا ۵) همینه. زنش… قرآن به این بابا اشاره کرده. یعنی باز هم میبینی زنه این طرفیه، اصلا عجیبه! حالا کاری ندارم، بیاید اینجا.
این اُمیّه یه ۱۰ سال از مکه اخراج میشه. ۱۰ سال از مکه اخراج میشه به خاطر دعواهایی که این اُمیّه با بنیهاشم داشت، با فرزندان هاشم، با اینها. اینها هم بزرگان مکه، این هم ادعا میکرد ما هم هستیم، چرا شما؟ این بلند شد، فرستادنش، اخراجش کردن. تمام ۱۰ سال رو فکر میکنی رفت کجا؟ رفت شامات. ۱۰ سال اونجاست، با یه زن یهودی شوهردار زنا میکنه. اینهایی که… ببین بعضی موقعها من دیدم؛ یه سری حرفها رو میزنن در مورد برخی افراد که حالا سندش قطعی نیست. اما در مورد اینهایی که دارم میگم بحث شیعه و سنی نیست ها! قطعی است. یعنی اصلا ورای این مباحث شیعه و سنی و اینجور چیزهاست. با یه زن یهودی شوهردار زنا میکنه. زنه تو خونه شوهرش بچه این رو به دنیا میاره. این بچه رو میگیره میاردش، اسمش رو میذاره ابوعمرو. نامش… یعنی کنیهاش میشه ابوعمرو دیگه. نامش ذکوان. ببنید، اُمیّه یه پسر داره به اسم ابوعمر، ذکوان. این چند تا بچه داره، نگاه کنید. تمیم و کمیم و ابومعیط و مسافر.
مسافر، این رو داشته باشید اینجا. یکی از کاندیداهایی است که میگن بابای اصلی معاویه است. چون معاویه به چهار مرد نسبت داده میشه. این تاریخ طبری و امثالهم گفته، من براتون سندهاش رو میارم. نه من اینجا نمیخوام مطالبی بگم شما بخندید، اصلا شب خنده هم نیست. بحث میدونید چیه؟ میگفتن به چهار مرد مشکوک بودن. یکی میگفتن عماره بن ولیده، یکی ابوسفیانه، یکی همین مسافره، یکی هم صباح نامیه[است]. خب؟ که حالا میبینید اینها کیان. عماره که یکی از کاندیداهاست، عماره بن ولید بن مغیره، ولید بن مغیره. این بچه اون ولید بن مغیره معروف که تو سوره مدثر از آیه ۸ تا بیست و خوردهای خدا داره فقط به همین خاصهً فحش میده. کمتر کسی است در قرآن که خدا نزدیک ۱۰، ۱۵ تا آیه در مورد این فحش داده باشه. همین ولید بن… این بچهاش یکیشون میشه خالد بن ولید که این متأسفانه میگن شمشیر اسلام و… داداش دیگهاش میشه عماره.
عماره خیلی خوشگل بود. آوردنش دادنش به ابوطالب، عموی پیامبر(ص). زمانی که عبدالمطب فوت شد، سرپرستی پیامبر(ص) رو کی به عهده گرفت؟ عموشون ابوطالب. آوردنش گفتن، گفتن: «این بچه خوشگل ما عماره، مال تو؛ محمد رو بده به ما که بکشیمش». رسم فرزندخواندگی داشت عرب دیگه. یعنی یکی رو میآورد دوستش داشت، میشد فرزند خوندهاش، عین بچههاش بود ارث میبرد. متأسفانه ما داریم در عرب جاهلی، زنشون هم به ارث میگذاشتن واسه بچهشون، خب؟ حالا گوش کنید ببینید این کی… ابوطالب گفت: «تُف بر شما. یه دسته گلی مثل این رو بدم، یه رذل و اوباشی مثل اون رو بگیرم»؟ بچه خودم رو، بچه نه که فرزندش باشه برادرزادشه؛ اما میگه یعنی پسر خودم رو، مثل پسر خودمه. میگه: «فرزند خودم رو بدم که این رو بگیرم؟ برید گم شید».
این عماره (خدمت شما عرض بکنم که) به خاطر همین زیبایی که داشت، هند به این چشم داشته.
دقیقه ۴۵ تا ۵۰
ابوسفیان برخلاف آنچه که در فیلم که مصطفی عقاد مرحوم ساخت، فیلم موسوم به محمد رسولالله(ص) اصلا خوشگل نبود. یه چشم ابوسفیان کور بود. بعد خدمت… تو تاریخ اومده؛ قد کوتاهی هم داشت. هند به افراد دیگه چشم داشت. یکیشون همین عماره بوده که خوشتیپ بوده، این از عماره.
یکی دیگه مسافر، مسافر پس میشد چی؟ فرزند یک یهودیزاده. یکی دیگه به غلام یا عماره یا ابوسفیان که اسمش صباح بوده. احتمال زیاد هم میدادن بچه مسافر باشه. چون زمانی که ابو… فرزند ابوسفیان، فرزند هند، فرزند ابوسفیان نیست؛ یعنی معاویه به دنیا آمد این مسافر فرار کرد رفت به حیره، در رفت همونجا هم مُرد. مردم عرب اون منطقه، بعدها که معاویه بزرگ شد همه میگفتن تو چقدر شبیه مسافری. یعنی عرب استاد چهرهشناسی بود، علیالخصوص یهودیان شمال مدینه به اینها یاد داده بودن. استاد نسبشناسی، چشم و ابرو نگاه میکردن میگفتن این بچه کیه، نسب کیه. استادشاند. همین الآن هم داریم ها! ما همین الآن تو کشور خودمون افرادی داریم که شما بچه طرف رو قاطی ۵۰ تا بچه قایم کن میگه: «این پدر و مادرش اینن». قشنگ میتونن شناسایی کنن. میشناسن زاویههای نوع چشم، نوع رنگ پوست، برای ما عادیه. شما دقت کردید، یه نفر برادر شما رو میبینه با شما، نمیدونه داداشتونه میگه: «شما داداشید»؟ میگه: «از کجا فهمیدی»؟ میگه: «بابا خیلی شکل همین». میگه: «کجا ما شکل همیم»؟ خیلی این پیش میاد. «ما کجا شکل همیم»؟ «نه خیلی شبیهید»، خودتون تشخیص نمیدید، چون همیشه دائم پیش هم بودید. اما برای بقیه خیلی قابل تشخیصه. کاری ندارم. این… این رو داشته باشید.
از اَبان ابومعیط، یه عقبهای به دنیا میاد که به درک واصل شد، پیغمبر کشتش، خب؟ از این ولید به دنیا میاد، این همون ولیدی بود که نماز صبح عرق خورد، اومد چهار رکعت خوند. بعد گفتن: چه خبرته؟ گفت: کم که نخوندم، زیاد خوندم از خداتون هم باشه. این همون ولیدی که تو فیلم سریال امیرالمؤمنین(ع) هیچ کی حاضر نشد شلاق بهش بزنه، امیرالمؤمنین(ع) رفت شلاق رو گرفت زدش. ولیدی که آقای شریفینیا فیلم… نقشش رو بازی کرد. این برادر مادری عثمانه، خلیفه سومه. گذاشتش والی کوفه. ببینید، روند حرکتی و کاری خلیفه سوم بسیار اشتباه بوده. این رو تاریخ گفته، شیعه سنی هم نداره ها! خلیفه اول و دوم باز توی بحثهای مالی چی بودن؟ محکم بودن. حقیقتی است، یعنی ریخت و پاش آنچنانی نداشتن. اما عثمان تا اومد همه فک و فامیلاش رو آورد. ریخت و پاش مالی میکرد، همین باعث شد علیهش بشورن، کی؟ مصریها، مردم مدینه. گفتن: کجا پیغمبر اینجوری بوده؟ تو چه جور خلیفه مسلمینی؟ آخر هم… هنوز هم که هنوزه قاتلش مشخص نیست کیه؟ ریختن… و قتلش هم انداختن گردن کی؟ امیرالمؤمنین(ع). البته حضرت علی(ع) تو نهجالبلاغه میگه کار کی بوده. تو نامهای که به معاویه مینویسه، قشنگ بهش میگه، میگه: تو خودت بهتر میدونی کار کی بود. اینها رو…
ببیند این نسبشناسی رو داشته باشید. این از اون ولید، این از کی؟ از همون پسر یهودیزاده این ملعون اُمیّه. یه پسر دیگه داره به اسم حَکَم، او پسرش میشه کی؟ مروان، داماد عثمان. مروانبنحَکَم که خلیفه شد ها! بعد از یزید پسر یزید یه سال خلیفه بود، گفت: من این خلافت رو نمیخوام، با خون اهل بیت(ع) نتیجه گرفته من این رو نمیخوام؛ اسمش معاویه بود. یزید اسم پسرش رو گذاشت معاویه. گفت: من نمیخوام. مروان اومد به دست گرفت. از مروان بقیه خلفای اُموی، از بچههای مروانند. یعنی نگاه بکنید، عبدالملک یه پسرش به حکومت رسید، عبدالعزیز یه پسر دیگهاش به حکومت رسید. از عبدالملک، هشام و یزید و سلیمان و ولید هم باز به خلافت رسیدن. یعنی ۴ تا و ۲ تا، ۶ تا همینجوری اینجا فقط به خلافت رسیدن. (خدمت شما عرض بکنم) این رو که داشته باشید. این حَکَم… این ابوالعاص پس یه پسر داشت به اسم حَکَم. ببین ابوالعاص پسر اُمیّه بود ها! اُمیّه یه پسر پس اینجا داره. اون پسر یهودیش رو که گفتیم چی شد. یه پسر داره اینجا ابوالعاص، او یه پسر داره حَکَم که توضیح دادیم؛ یه پسر دیگه داره عفان، از عفان خلیفه سوم به دنیا اومده. پدر خلیفه سوم عثمانه. (خدمت شما عرض بکنم که) این رو حالا ببینید. این طرف هم که یزید رو توضیح دادیم.
ابوسفیان ۲ تا پسرش مهمند؛ یکی معاویه، یکی یزید. یزید. بله. ابوسفیان یه پسر داشت به اسم یزید، یه نوه هم داشت به اسم یزید.
دقیقه ۵۰ تا ۵۵
یعنی معاویه اسم بچهشو از اسم داداشش گذاشت. نکته عجیبی است، قبل از این شما اسم یزید تو اینها نمیبینی، به یکباره شروع میکنن اسم یزید گذاشتن؛ این مهمه ها! این نکته است، داشته باشید گوشه ذهنتون. توی این شبکه بگردید یه علی به من نشون بدید، یه حسن به من نشون بدید، یه حسین به من نشون بدید. ببینید، حالا نه بگیم محمد میگذاره اسم پیامبر(ص) رو گذاشته. اسم دختر پیامبر(ص)، فاطمه تک و توک بوده، خیلی کم. خب؟ اما همون محمد هم نمیگذاشتن. اما علی نمیبینی، حسن نمیبینی، حسین نمیبینی. این شبکه، این شجره رو میبینید؟ این شجره، شجرهنامهشونه دیگه، این رو کجا دوزاریت میافته؟ زمانی که امیرالمؤمنین(ع) نامه شماره ۱۷ داره با معاویه صحبت میکنه. میگه: «و اما گفتی جنگ بین فرزندان عبد منافه». آره دیگه. این عبدمناف، ما از عبد شمسیم، شما از هاشمید. همینه، جنگ… میگه: «نه، نه تو چون منی، نه ابوسفیان بابات، مثل ابوطالبه. نه اون حرب مثل عبدالمطلبه. ما از قریشیم و شما به قریش چسبیده». حضرت امیر(ع) میفرماید: نحنُ الصَریح، ما صریحه نسبمون. اَنتُم، شما؛ لَصیق، الصاق شدید. [وَ لَا الصَّرِیحُ کَاللَّصِیقِ/ نامه ۱۷ نهجالبلاغه] اِ یعنی چی؟
اینجا متوجه میشید، میری تاریخ رو میخونید، میبینید اِی داد بیداد. این عبد شمس یه سفر داشته به شامات، یه غلام از منطقه شامات میاره به اسم اُمیّه، میکنه پسر خونده خودش. برای همینه وقتی این ملعون رو از مکه خارج، اخراجش میکنن ۱۰ سال، میره کجا؟ سرزمین پدر مادریش، میره به شامات. چرا با زن یهودی ارتباط گرفته؟ برای اینکه خودش از اونهاست. اون قبیله یهودی که برنامه داشت، اون ۳ تا قبیله بیان شمال مدینه، ضلع چهارمشون رو خوب فرستادن قاطی قریش. خوب فرستادن قاطی قریش که بتونن چی؟ به دست بگیرن. اینها در… برای چی اینها دخترهاشون رو دوست داشتن بدن به پیامبر(ص)؟ نسب رو میخواستن از پیامبر(ص). در مورد اجداد اینهام همینطوره. بارها اینها خواستگاری بزرگوارانی که در شجره پاک و مبارک است و شجره طیبه است، خواستگاری میفرستادن. میگفتن این دخترت رو بده به ما، نمیدادن. چون میدونستن هم این شجره رو میشناختن، اومده بودن که این بچه از خودشون باشه، از اینها باشه. اما نشد که بشه. عزیزان! از روز بعد از شهادت حضرت رسول(ص)، بله شهادت که با سم مسمومش کردن یهودیان؛ که اومده تو تاریخ که زن یهودی مسموم کرد پیامبر(ص) رو، بازم نقشش رو میبینی. از همون فرداش قرار بود یک نفر از بنیاُمیّه به قدرت برسه. نتونستن جلوی این پیامبرص رو بگیرن، گفتن میدونیم چی کار کنیم بعدش رو. جریان رو شما نگاه بکنید.
زمانی که خلیفه سوم به قدرت میرسه. خوب عنایت داشته باشید عزیزان! دقت بفرمایید. زمانی که خلیفه سوم به قدرت میرسه، از کیست؟ از بنیاُمیّه است. ابوسفیان میاد، این تو تاریخ اومده؛ رسما میایسته میگه: «اکنون که گوی خلافت، توپ افتاد دست شما (امروزی بذار ترجمه کنم) دست رشته کنید. دیگه نذارید از دستتون بره». همین آدم بلند شد رفت تو قبرستون، سر قبر حضرت حمزه(ع) با پاش میزد به قبر حمزه میگفت چی؟ «آنچه را که با آن بر سر… آنچه را که بر سر آن با ما جنگیدید، اینک در دست کودکان ماست». اگر میبینید یزید، چوب میزنه این حرام لقمه بر لبان مبارک اباعبدالله(ع) شعر میخونه: «…لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا *** جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ…» یعنی چی؟ که کاش اجدادم زنده بودن میدیدن این صحنهها رو من میزنم. این چرا به اجدادش داره اشاره میکنه؟ وَالوِتْرَ الْمَوْتُورِ. یعنی چی تو زیارت عاشورا میخونی؟ خون جستوجوشده. «…هذا یَوْمٌ تَبرکَتْ به بنوامَیَهَ وَ ابْنُ اکِلهَ الأَکبادِ الَّلعینُ ابنُ اللعینِ…». این روزیه که بنیاُمیّه شادن، و کی به صورت خاص؟ لعین پسر لعین. کی؟ فرزند خورنده جگرها. کی؟ معاویه
دقیقه ۵۵ تا ۶۰
پسر هنده. به من بگید ببینم مگه عاشورا، بعد از مرگ معاویه نبوده؟ چرا. اِ چرا میگه معاویه تبرک میکرده این روز رو؟ این رو داشته باش روز پنجم جوابت رو میدم، این الآن نمیگم. چه بسا حالا مثلا زودتر تو جلسه بیاد، الآن وقتش نیست. عجب! یعنی از قبل خبرهایی بوده، برنامهای بوده، اینها میدونستن میخوان چی کار کنن.
مادر یزید کیست؟ یک زن دوباره از شامات به نام مِیسون، یا میسون. فقط کافیه به جای «ی» یه «الف» بذاری تا همه چی حل میشه. والله چی بگیم؟ نه حالا اینجوری نیست ها! اینها، اصلا نگاه کنید یزید زیر نظر داییهاش بزرگ شد، داییهاش اصلا اینها میگن در اسلام آوردنشون شک بود، اینها قبلش مسیحی و یهودی بودن. برای چی این شعر معروف یزید هستش که میگه: «اگر این عرق، مشروب در دین احمد حرام شده، آن را بر مبنای دین عیسیبنمریم بخور». یعنی خودت رو مسیحی بدون عرق رو بخور. عجب! همه اینها رو شما عزیزان داشته باشید، شما بزرگوران مدنظرتون باشه تا… من بحثی رو از روی پاور پوینتم برای شما پیش ببرم تندتند اینها رو نسبشون بدونید یه کمی بحث آکادمیکتر به قول حالاییها پیش بره. ببینید، ابوسفیان رو توضیح دادم. کنیه…
عنوان بخش ۸ : : بنی امیه و شجره طیبه
ندارد
۸ – معاویه ۱۵ سال قبل از هجرت در مکه به دنیا آمد. ۱۵ سال قبل از هجرت ها! نه بعثت. این گوربهگورشده خودش از جمله بچههایی بود که به پیامبر(ص) سنگ میزد؛ وقتی بچه بود معاویه. این کسی بود… اینها میدونی چی کار میکردن؟ بهشون یاد داده بودن، گِل رو برمیداشتن، خار رو میکردن تو گِل، اینجوری. بعد میگذاشتن رو پشتبوم خشک میشد، کلوخ درست میشد. این کلوخها رو برمیداشتن، میزدن به پیامبر(ص). این خار میرفت تو بدن. برخورد پیامبر(ص) چی بود؟ بچههاشون این کار رو میکردن. خود این ملعون. اُم جمیل، زن ابولهب که شکمبه گوسفند میریخت رو سر پیامبر(ص). الآن شما بعضیها از سیرابی بدشون میاد میگن بو میده. اون شکمبهشو میریخت رو سر پیامبر(ص)، خاکستر میریخت، خار میانداخت جلو پای، پای پیامبر(ص). اینها به بچههاشون یاد میدادن، همین معاویه یکی از اونهاست. پیامبر(ص) برخوردش چی بود؟ واکنشش چی بود؟ اینهایی که میزدن بهش رو، دونه دونه جمع میکرد، زیاد که میشد ۳۰، ۴۰ تا میشد مثلا زیاد میشد؛ همین بچهها رو صدا میکرد میگفت: «بیاید همینها رو بگیرید دوباره به من بزنید، دوباره نرید درست کنید که خار بره تو دستتون. همینها رو خودتون دوباره بزنید به من». این بچگی این باباست.
این بعد از شهادت پیامبر(ص)، به همراه برادرش یزید (گفتیم داداش معاویه اسمش یزیده) در فتوحات غربی جهان اسلام بوده. کجا؟ شامات. خوب دقت کنید؛ پیامبر(ص) وقتی که خواست جنگ راه بندازه. پیامبر(ص) میدونید اولین هدفش گرفتن کجا بود؟ بیتالمقدس. تا خواست بیتالمقدس رو بندازه، یهود لایه چیده بود. خیبر، فلان، فلان. همینجوری. اول ۳ تا قبیله رو باید شکست میدادی تو شمال مدینه. شمال مدینه راه شاماته. اول بری این ۳ تا قبیله رو، بعد خیبر قلعه بود، بعد همینجوری بری. جنگ موته، تبوک. موته، فلان، همینجوری. جالبه! جنگهایی که پیامبر(ص) با این طرفیها داشته سختترین جنگهاش بوده. اصلا تو جنگ موته که شکست خوردن، ۳ تا از سردارهاش شکست خوردن، برگشتن. پیامبر(ص) میخواست جیش و اُسامه رو بفرسته دیگه، اُسامه رو… باباش از سردارهایی بود که شکست… شهید شده بود. پسر رو گذاشت، گفت: بفرستید برید. بعد خلیفه اول و دوم و اینها رو هم گفت تو سپاه اُسامه باشید. اینها قبول نکردن گفتن این بچه است. پیامبر(ص) سالهای آخر عمرشه ها! (خدمت شما عرض بکنم) میمونه اونجا. تا خواست جنگ موته رو راه بندازه، بلایی سر پیامبر(ص) از تو مدینه آوردن که پیامبر(ص) (نعوذ بالله) مات مونده بود؛ که فتنه از کجا زد؟ نمیگذاشتن بره به سمت اونجا.
اما شما ببینید همین اسلام بعد از پیامبر(ص) میاد شامات رو میگیره، منتها کی میشه حاکم اونجا؟ یه نفر از بنیاُمیّه، یزیدبنابیسفیان. خودیه، خیالشون تخت و راحته. بعد از یزیدبنابیسفیان داداشش معاویه شد حاکم اونجا. یعنی مردم شام اصلا اسلامشون چی بود؟ اُموی بود. اینها پیغمبر(ص) دیده بودن؟ نه. اون موقع که پیغمبر(ص) اونجا رو نگرفته بود. بعد از پیامبر(ص) اولین حاکم، نماد اسلامی که دیده بودن کی بود؟ یزیدبنابیسفیان. بعدش داداشش معاویه، بعدش یزید پسر معاویه. این جریان رو بشناسید. «مردم شام فلانن، مردم شام بهمانن»؛
دقیقه ۶۰ تا ۶۵
باید بدونیم چرا مردم شام اینجوریاَن؟ برای چی آقا امام سجاد(ع) گفتن: «کجا فلان اذیتت کرد»؟ فرمود چی؟ «الشام، الشام، الشام». چه کرده بودن این حرامزادهها اونجا، الله اَعلم. پس این رو، این جریان رو بدونید. یعنی کاملا برنامهریزیشون پیش رفت. نهایتا هم چی شد؟ بعد از خلیفه اول و دوم و سوم، به محض اینکه علیبنابیطالب(ع) از شجره طیبه اومد سر کار، چی کارش کردن؟ ۳ تا کودتا. جمل، صفین، نهروان. ۳ تا کودتای داخلی داره علیبنابیطالب(ع)، نتونست سر بخارونه. روز اولش جمل راه افتاد، اومد یه خرده باز خودش رو جمع بکنه صفین، یه… نهروان. همین. جوری جنگ پشت سر جنگ؛ بعدش هم ترور.
شما رو به خدا به این فکر بکنید! کسانی که منتهی الآمال خوندید؛ چرا امیرالمؤمنین(ع) وقتی ضربت خورد گفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ»، «به خدای کعبه رستگار شدم. پسر زن یهودی مرا کشت». تیکه دومش چرا نمیگیم؟ وقتی ضربت خورد حضرت از ابن ملجم گفت: «پسر زن یهودی مرا کشت». برنامه ترور بود. میگن ۳ نفر عهد بستن، برن ۳ نفر رو بکشن. یکی علی(ع) رو بزنه؛ علی(ع) امیرالمؤمنین. یکی معاویه گوربهگورشده رو بکشه، یکی اون عمروعاص فلان فلان شده رو. عمروعاص علم غیب داره، قاضی شهر رو میفرسته نماز. علم غیب داشته ایشون دیگه، خبر نداشته. خودتونید. خودتونید آقا. یعنی تو کت من یکی نمیره، عدلی! معاویه هم میگه بهش حمله شد اما اون خنجر خورد به ران پاش. کسانی که تو تاریخ آوردن اول اون طرفیها بیشترن، اونوَریها گفتن. اصلا از کجا معلوم این خورده بوده به رون پاش؟ ها؟ میگه: نه به من هم خورد، آره من هم آسیب دیدم. آقا طرح بود، امیرالمؤمنین(ع) رو زدن، برای اینکه لو نره، گفتن آره اومدن ما رو../ کی وصل کرد ابن ملجم رو آورد بهش جا داد؟ اشعث. اشعث میدونی کیه؟ بذار برات توضیح بدم. اشعث کسیه که فتنه، فتنه حکمیت راه انداخت علیه علیبنابیطالب(ع). دخترش جعده، امام حسن رو میکشه. پسرش از گندههای روز عاشوراست؛ علیه اباعبدالله(ع) ها! ابناشعث، ابناشعث نشون میداد مختار، پسر همین ملعون بود دیگه.
حالا علی(ع) اومده سر کار، بلافاصله زدن. ۳ تا جنگ. ها؟ توی جنگ صفین، تعداد صفینیها نسبت به لشگر امیرالمؤمنین(ع) ۳ به ۱ بودن. ۳ برابر لشگر امیرالمؤمنین(ع) بودن، اما امام این طرف وایستاده. ایده جنگی رو امام داره، اسداللهالغالب داره ایده جنگی میده. شکست میدن. شکست میدن، فتنه. یهویی امیرالمؤمنین(ع) تو سپاه خودش برگشت دید قرآن رفته سر نیزه. قرآن ناطق رو دعوتش کردن به قرآن. یعنی ببین، برنامهها طرحها، دونه دونه اینجوری چیده شده بود. ببین یه مشت نخاله نمیتونن قدرت از امام معصوم بگیرن؛ این رو نبینید آقا. کسی که قبلش اصلا قدرت نداشته، حکومت نداشته، بوروکراسی نداشته، همه قبایل بدوی که تو بیابون میگشتن به یکباره بیاد یه همچین بوروکراسی تشکیل بده؟ همچین سلطنتی تشکیل بده؟ بعد از امیرالمؤمنین(ع) سلطنت شد دیگه. یعنی همون جاهلیت برگشت منتها پولدار، گُر و گُر مالیات میاومد از جهان اسلام براشون. امپراطوری مصر زیر نظرشون، ایران هم زیر نظرشون، روم هم زیر نظرشون. کسانی که تا ۵۰ سال پیش چی بودن؟ بادیه گرد بودن. اصلا عجیبه! به این سادگیها دیدید جریان رو؟ اینها رو بخونی، روایات بخونید، قرآن بخونید اینها رو دستتون میاد. حالا با اینها من فرصت ندارم.
عنوان بخش ۹ : شجره ملعونه و پیامبر(ص)
ندارد
۹ – اینها مواردی است که اثبات میکنه مثلا العقد الفرید، جلد ۶، صفحه ۸۶، که خیلی جالبه! مثلا یکی زمخشری از بزرگان اهل سنته، یعنی از اکابر اهل سنته؛ ببینید چی میگه؟ میگه: معاویه فرزند چهار پدر بزرگوار بود و نام آنها را به همان صورتی که در بالا گفته شده ذکر میکند یعنی میگه که کی؟ میگه از عمارهبنولید، مسافر بن ابی عمر و شخصی دیگر که همون صباح باشه و ابوسفیان. خب؟ ببینید، این بزرگوارش من رو کشته! فرزندِ… چی میگه؟ اینها ها. معاویه فرزند چهار پدر بزرگوار بود. این بزرگوار رو باید بگه چون، مجبوره بگه. پدرش رو در میارن. اما حرفش رو زده. تازه اینها جزء متعصبینشونند ها! اینها تازه لو نمیدادن یه چیزی رو، اما دیگه مجبور شده، این رو میدونه. کسی میتونه نسبت به معاویه حرفی بزنه. اینها دیگه این رو که خود اهل سنت هزار… ببین مثلا زمخشری میگه: ابوسفیان مردی بود کوتاه قامت و بدشکل و (صباح از مزدور) صباح که مزدور و اجیر ابوسفیان بود از طراوت جوانی برخوردار بود. هند این جوان را به نظر خریدار نگاه میکرد،
دقیقه ۶۵ تا ۷۰
عاقبت نتوانست خودداری کند و او را به سوی خویش خواند و در میانشان روابط پنهانی برقرار گشت. این روابط نامشروعی در حدی بالا گرفت که پارهای از مورخان معتقدند علاوه بر معاویه، عتبه فرزند دیگر ابوسفیان هم در حقیقت از صباح بوده است؛ و نیز گفتهاند هند از به دنیا آوردن این طفل در منزل خویش خوشنود نبود، از این رو سر به بیابان نهاد و در تنهایی کودک خود عتبه را به دنیا آورد. این رو اهل سنت گفتن. الآن همین معاویه رو دارن میکنن امیر معاویه. شبکههای وهابی ببین دارن چی میگن؟ میگن امیرالمؤمنین معاویه. برنامه است، طرح… این وهابیت رو کی به وجود آورده؟ همون یهود. میگن اون رو باید../ اون از خودمونن، اونو باید اثباتش کنین شما، باید بمونه. اینجا کامل توضیح داده شده، مثلا شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید نمیدونم کی، کی، کی، فلان. در ربیعالابرار همه توضیح داده شده که اینها…
اصلا ما حدیث داریم خود اهل سنت بیشتر از شیعه آوردن که، ابو سفیان سوار یه مرکبی بود. سوار یه الاغی بود، الاغ سوار الاغ. داشته همینجوری میرفتن معاویه هلش میداد، یزید داداش معاویه میکشیدش. حضرت فرمود: اللهُمَّ العَن راکع و قاعِد و ساعِق. «خدا لعنت کنه اونی که سواره، اونی که داره میکِشه، اونی که داره سوق میده، هُل میده» همه شنیدن. مروان رو وقتی آوردن پیش پیامبر(ص)، مروان رو آورده واسه اسمگذاری، مروان بن حکم. وقتی آوردن پیش پیامبر(ص)؛ تا نگاش کرد. ببین پیامبر(ص) که میگه: «اِنّی بُعِثتَ لِاُتمِّمَ مَکارِمُ الاَخلاق». برگشت گفتش که: چی میگید به این؟ گفت: الوزغ ابن الوزغ. مروان و حکم باباش رو پیامبر(ص) تبعید کرد، از شهر انداخت بیرون؛ گفت: تو شهری که منم اینها نباشن. اینها شدن خلیفه آقا، کجای کاری؟ ۶ نفر از بچههای مروان میشن خلیفه، فاتحه اسلام خونده شد. برای چی اباعبدالله(ع) میگه: اگر من با یزید بیعت بکنم تمامه. یزید میخواست، میخواست حکم شرعی از امام، ولی معصوم هم داشته باشه، تمام بود. این جریان میخواست حاکم بشه. اون شجره رو دیدی؟ بهش میگن شجره ملعونه.
آیهشو داریم تو قرآن، میگه: پیامبر(ص) در خواب دید از منبرش خوک و بوزینه دارن میرن بالا، خوک و بوزینهها. وقتی بیدار شد، میگن… خود اهل سنت آوردن، خود اهل سنت. مفصل بنده سخنرانی این رو کردم، ۳ ساعت، صفحه صفحه کتابهاشون رو گفتم. میگن که پیامبر(ص) رو بعد از اون ماجرا، احدالنّاسی خندان دیگه ندید. پیامبری که میگفتن لبخند از لبش نمیافتاده. دید کیا دارن میرن بالا؟ عموم مفسرین شیعه که گفتن اون بنیاُمیّه است. در میان اهل سنت، روایت از خود عایشه، همسر پیامبر(ص) هست که گفتش که اینها… آره. بله. به مروان اشاره میکنه میگه تو زمانی که پدرت اومد پیش پیامبر(ص)، پیامبر(ص) برگشت گفتش که لعین ابن اللعین به تو گفت. یعنی هم تو در صلب پدرت بودی، هم تو رو لعنت کرد هم بابات رو. خوب این دیگه عایشه گفته. گفت این که بنیاُمیّه است، اصلا خود اهل سنت هم اشاره کردن. یه جاهایی اینها تحریفگرهاشون رو فرستادن، گفتن: این شجره ملعونه همون درخت زقومه. خدا برای چی باید درختی که خودش آفریده رو لعنت کنه، ها؟ گفتن: «چون تو جهنمه؛ چون تو جهنمه لعن شده است». پس همه فرشتههایی که تو جهنم بدبختها سر کارن، پُستشونه، ملعونن اون آتیشه ملعونه. زمینش ملعونه. دری وریها چیه؟ اون اژدهاهه هم بله، اون صندوقچهها و اونها همه ملعونن. این حرفها چیه؟
فرستادن آقا. این جریان رو باید حتما شما بدانید که ماجرای کربلا ریشه ۵۰ ساله داره، ۶۰ ساله داره، ۷۰ ساله داره. از ۲۰،۳۰ سال قبل پیغمبر(ص) اینها… آقا سالی که پیامبر(ص) به دنیا میاد، خیلی از مردم عرب اسم بچهشون رو میگذارن محمد؛ برای اینکه میدونستن این سال اون اصلیه که همچین نامی داره میخواد به دنیا بیاد. میگذاشتن که پیغمبر باشه مثلا بچهشون، تا از بین ما انتخاب بشه. ما سر همین بحث داریم که چرا یهویی اسم یزید میاد، تو این شجره. آیا بحثی بوده؟ چی میشه اباعبدالله(ع) این طرف جریان اسم همه پسرهاش رو میگذاره علی؟ علی اکبر، علی اوسط، علی اصغر. اینها بحثی است. انشاءالله این هم فردا وقت بشه توضیح خواهیم داد. یه خرده از بحث امروز هم میمونه، فردا کاملش میکنم. فردا هم بحث جدیدتری مطرح میشه، تمام میشه این شجره ملعونه، بریم سراغ بحث خودمون.
اللهُمَّ اَرِنِی الطّلعَه الرَّشیدَه وَ الغُرَّه الحَمیدَه وَ اکحُل ناظِری بِنَظرَهٍ مِنّی اِلیه وَ عَجِّل فَرَجَه وَ سَهِّل مَخرَجَه.
تعجیل در فرج قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) صلواتی عنایت بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن(عج) که صد البته نزدیک است.