توضیحات
دانلود فایل صوتی (کیفیت 21Mb - 40kb)
دقیقه ۰ تا ۵
۱ – عرض سلام، ادب و احترام، شب بخیر دارم خدمت شما عزیزان. از اینکه بار دیگه در خدمتتون هستیم، خداوند متعال رو شاکریم. (این نستله (nestle) رو بگیر بنداز اونوَر، چیه برداشتی آوردی؟) خدمت شما عرض بکنم که خب ما عجله داریم نمیخوام وقت رو از دست بدیم، بحثمون رو بتونیم حتما تموم بکنیم. (نه بیاریم این طرف باز این دوستان همینه، این گوشه گذاشتیم، از این بیشتر…)
(خدمت شما عرض بکنم که) ما در مورد شجره ملعونه نسبتا توضیح دادیم. کامل نشد بحث کرد. در مورد این شخصیتی که دارن جا میندازن از یزید و معاویه. اینها معاویه رو میخوان تثبیت بکنن، میرن سراغ یزید. یعنی دونه دونه، پله پله جلو خواهند آمد. خب؟ دستور از اتاق فکر صهیونیسم صادر شده از اتاق… وهابیت اتاق فکر نداره. من بعید میدونم وهابیت اصلا بتونه فکر کنه. خب؟ منتها این صهیونیستها بهشون خط میدن. اینها دارن این کار رو انجام میدن. حساب برادارن اهل سنتنمون رو هم کلا از وهابیها جدا کردیم. مثلا توی برخی از نقاط کشورمون که برادران اهل سنت حنفی ما هستند، دعواهای عجیب غریبی بین برادران اهل سنت و وهابیها درگرفت. یعنی اینها با سنی هم مشکل دارن. فقط توتالیتِرند (Totalitar) فقط خودشون رو قبول دارن. تمامیت خواهن، میگن فقط ایده ما باید باشه. هر کی ایده ما رو قبول نداره، وحشیه، باید کشته بشه. این خیلی بده ها! یعنی هیچگونه حرف مخالفی رو برنمیتابه.
اینها چی کار کردن سعید چندانی رو؟ یک نوجونِ سرطانیِ سیستان بلوچستانی؛ مادر بنده خدا، این ورداشت این بچه رو دید هیچ کار نمیتونن بکنن، گفتن «بچهات میمیره»، چیزی نمونده، سرطانِ بدخیمِ فلان گرفته، مثل پدرش، مادرش مثل همه مردم دیگه سیستان بلوچستان راهی حرم آقا علیبنموسیالرضا(ع) شدن، گفتن بیان. قبلش اینها میبرنشون تهران، بیمارستان. دکترها جوابش میکنن میگن مرده. یه پرستاره میاد میگه: «چاره کار بچهات جمکرانه». این بنده خدا نشنیده بوده جمکران چیه؟ فکر میکنه اسم یه شربتیه. بلند میشن میرن ناصرخسرو تهران، کلی دنبال جمکران میگردن. بعد آخر میره پیش یه دکتر میگه: «این جمکران چیه»؟ دکتره گریهاش میگیره، دستور میده رئیس بیمارستان یه آمبولانس در اختیار این بذارن ببرنش جمکران بچه رو. برمیدارن میرن یه حجرهای میدن همون بغل بهشون، همونجا دراز بوده. به مادرش یاد میدن چه جوری نماز امام زمان(عج) بخونه. بچه اونجا دیده آقا. بیبی حضرت زهرا(س) با حضرت صاحبالزمان(عج) میان، میگن سیاه پوشیده بوده، ایام شهادت حضرت زهرا(س) بوده ظاهرا. برمیگرده میگه که: «ما بخشیدیم به خاطر مادرت». میگه: «من نیم ساعت با اینها عربی صحبت کردم، در حالی که عربی اصلا نمیدونستم». این بچه خوبِ خوب شد، مستنده! با دکترش صحبت کردن، عکسهاش هست، با خونوادهاش صحبت کردن. ایشون برمیگرده میره تو همون سیستان بلوچستان، تو حوزه تشیع شروع میکنه بحث دینی کردن، مصدومش کردن، شهید شد. یعنی صورت مسئله رو اینها پاک میکنن. اصلا برنمیتابه.
یا یکی دیگه از روحانیون (خدمت شما عزض بکنم) از برادران اهل سنت ما در سیستان بلوچستان ایشون برگشت مطالعه کرده بود، درس خونده بود، باسواد بود تو حوزه اهل سنت. ایشون کتاب شبهای پیشاور میافته دستش، مطالعه میکنه، ۵، ۶ سال مطالعه میکنه، میره هرمزگان شیعه میشه، میان بکشنش تقیه میکنه، ده روز میگه باشه من برگشتم. فرار میکنه، میره. هم ایشون الآن نزدیک ۳۰، ۴۰ نفر رو شیعه کرده. ۲۸ نفر یه جا. میگه عموم اینها تقیه کردن یعنی جرأت نمیکنن بیان. همین جرأت نکردن خیلی عجیبه! بابا تا کی دیگه میخواین؟ مردم امروز برنمیتابن این حرفهارو. مردم به سمتی رفتن میتونن اجتهاد کنن. حالا شما بیا نگاه کن مثلا بحثی که من اون روز کردم، دیشب خدمت شما بودم. گفتم شما بیا بگو که همه صحابه عادلن، همه خوبن دیگه حالا. بابا مگه میخوایم ماستمالی کنیم؟ بشینیم درست حلش کنیم بره مگه؟ بحث عاقبت منه! من جواب نکیر و منکر رو باید بدم. ازم میپرسه این عقاید رو تو از کجا آوردی؟ چی باید بگم؟ پدرم شیعه است، واسه خودش شیعه است. مادرم سنیه، برای خودش سنیه. مگه جواب من رو میده اون دنیا؟ «گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل»؟ تو خودت باید بری تحقیق کنی. تو خودت باید بری پژوهش کنی. این همه تعصب بیجا و فلان. اصلا آدم تعجب میکنه. این فضا، فضای ما با اهل سنت، فضای فقهیه، بحث میکنیم. مثلا حاج آقا حسینی قزوینی با مولوی مرادزهی بحث کردن تو شبکه سلام درباره شهادت حضرت زهرا(س)، همه هم نشستن گوش دادن. مردم خودشون باید تصمیم بگیرن. این جلسات هم خوبه، هم بده ها!
دقیقه ۵ تا ۱۰
بدیش از این جهت که حجت تمام میکنه بر خیلیها، دیگه نمیتونه بگه خبرش به من نرسید، شنیدی تو دیگه تصمیم نگرفتی. ببینید! حالا بیاد سرش رو بکنه زیر برف، بگه که حالا همه خوب بودن، ولش کن به ما چه؟ ۱۴۰۰ سال. نه آقا! این بحثها اثرگذاره برای ما. بحث ما اینه برادر من!
در مورد این شجره ملعونه صحبت کردیم. بحثهای علمی باید بکنید در عین اینکه (خدمت شما عرض بکنم) بحث علمی باشه، با سند، با کتاب، با حدیث، با قرآن. اما نباید اجازه بدیم که این بحثها رو اینها به شانتاژ تبدیل بکنن. اینها از خداشونه که این بحثها رو به شانتاژ بکشونن، این وهابیها. زیاد هم قابل اعتنا نیستن. من خودم زیاد با دوستهام گفتم، کسانی که میان بحث و مناظره حدیث و حدیث با اینها میکنن، هر چند واقعا اصلا به لحاظ مناظرهها رو شما بیاری به عنوان یه آدم منصف، اصلا تعجب میکنید. چه جوری این بابا خودش، خود یارو برنمیگرده سر مناظره؟ مثلا اینقدر مستدل. اما میدونی چیه؟ اینها یک تفکرِ تفکرگریزند. اصلا تفکر نیست، یک نحلهایان [هستند] که اصلا با عقلانیت مشکل دارن. بعد با اینها صحبت عقلانی کردن خب سخته، جور در نمیاد، پارادوکس داره.
عنوان بخش ۲ : ویژگی قیام امام حسین(ع)؛ فراتر از نژاد و عشیره
توبه (۲۴) مائده (۲۶)
۲ – اون دو جلسه رو مجبور بودیم بگیم در حالی که ببینید عزیزان! بحث من اینه؛ ما زمانی که در مورد دشمن صحبت میکنیم، در مورد جبهه دشمن صحبت میکنیم، خوبه، عالیه دشمنشناسی. اما دشمنشناسی در کنار جبهه حقشناسی ارزش داره؛ تبری- تولی [تلفظ با آ] یا تبری- تولی [تلفظ با ای] کنار همدیگه. آدم یه «از» داره، یه «به» داره. میگه از مشهد رفتم به تهران. تا از این «از» دل نکنده به «به» نمیرسه. نمیشه هم این، هم اون. ما بحث تبری گفتیم اما این دفعه میخوایم بگیم آقا ویژگیهای این قیام چی بوده؟ بریم عشق کنیم با مولای خودمون. ببینیم چی شده که حسینبنعلی(ع) رو عاشق… معشوق همه انسانها کرد؛ مسیحیه براش کتاب مینویسه، کی براش کتاب مینویسه، فلان. من این جلسه (خدمت شما عرض بکنم)، این ویژگیها رو بررسی میکنم، اهداف قیام رو هم میگذاریم جلسه آخر.
در مورد این ویژگیها بحث داریم ما، عنایت داشته باشید. اولین ویژگی این قیام اینه که؛ قیامی بالاتر و بسیار بسیار فراتر از نژاد و عشیره و نژادپرستی و قومگراییه. «این قومِ مایه و…» اینجور چیزها دیگه نداره. نه اینجا این آشنای فلانی و نه. مسیحیِ مسلمانشده؛ وهب نصرانی، اومد پروندهاش امضا شد، رفت. آدمهایی بودن ما مثلا در مورد قیس بن ضحاک مشرقی حالا اگه وقت بشه تو جلسه آخر صحبت میکنیم، در مورد وظایف شیعه به صورت ویژه صحبت خواهیم کرد، اونجا میگیم که آقا این آدم، آدمی بود که تا سه نفر از یاران حضرت، دو نفر از یاران امام حسین(ع) مونده بودن، یکیشون این بود یعنی با این سه تا. این جبهه امام حسین(ع) رو ترک کرد. یعنی تا اون موقع موند، ترک کرد. یکی از مسیحیت اومده، یکی رفته. بابا تو این سپاه، پسر تو این سپاه. داداش تو این سپاه، این یکی داداش تو این سپاه. یعنی اینجا نژاد نیست، «چون پدرم…» نه. اینجا چون این، چون خدا. بشریت در عصر جهالت نوین یعنی امروز، هنوز از نژاد نتونسته بگذره. قرآن عزیز ما در سوره توبه آیه ۲۴ میگه. یا علی همین الآن خودت رو محک بزن. ببین هستی؟ تو خیمه اباعبدالله(ع) میموندی یا نه؟ اباعبدالله(ع) نژادپرست جماعت راه نمیده.
بزرگ نژادپرستها ابلیس بوده؛ گفت: «من از آتیشم این از خاکه. این از گله، من برترم». سوره توبه میگه که: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ…» (توبه/۲۴) اگه اینهایی که دارم اسم میبرم اولی چی؟ باباتون، اجدادتون. دومی، فرزندانتون. سومی، داداشهاتون. چهارمی، زن و بچهتون، أَزْوَاجُکُمْ، زنتون. پنجمی، عشیرهتون، خاندان، خانواده، قوم، نژاد چی اینها. اموالتون. هفتمی، تجارتی که میترسی سودش بیاد پایین. «…تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا…» میترسی از کسادش. «وَمَسَاکِنُ» و خونهتون. دیدی چی شد؟
دقیقه ۱۰ تا ۱۵
«… أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (توبه/۲۴) اگر اینها رو از خدا و پیغمبرش و جهادش بیشتر دوست دارید، «…لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ.» (توبه/۲۴) فاسقین. قوم فاسق. تو سخنرانی عبرتهای بنیاسرائیل چرا شد قوم فاسق؟ «…فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ» (مائده/۲۶) نگران این فاسقها نباش. چی شد؟ چون اینها باختن. اولین ویژگی بنیاسرائیل عشیرهگراییشون بود. اون ۱۲ تا فرقهای که داشتن مگه میتونستن ازش بگذرن؟ اینقدر براشون با ارزش بود؛ «من از بنیامینم، من از عشیرهام، من از روبِنم» این ۱۲ تا. دعوا میکردن سر اینجور چیزها.
امروز ببین شمایی که مسئول گزینش فلان اداره هستی، اگر گیر کردی بین داداشت و غریبه، خدا وکیلی غریبه رو انتخاب میکنی؟ اگه آره باریک الله. یکیش رو تازه رد کردی. چی؟ «…إِخْوَانُکُمْ…» (توبه/۲۴) داداشت رو تونستی رد کنی. میتونی بگی «…بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی…» ننه بابام به فدات؟ میگی ها! میگی الکی آره. (بگید) «…بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ…» تندتند میخونی. برسه، ننه بابام به فدای تو. فدای کی؟ فدای دین… نکن این کار رو فلان، نه حکم الهیه، من نمیتونم. من مخلص پدر مادرم. رو تخم چشم من جا دارن. اصلا قرآن این همه تأکید کرده به پدر و مادر که ما ولایتپذیری یاد بگیریم. قرآن این همه تأکید کرده به پدر و مادر، برای اینکه ما ولایتپذیری یاد بگیریم. آقا اصلا گیرهایی که خدا تو قرآن داده، یه خرده زیادی نیست در مورد پدر مادر؟ یه خرده بیانصافیه؛ میگه: «زد تو گوشت حق نداری بگی اوف». «خب بذار یک آخ رو که بگم بابا، دردم گرفته». میگه: «حق نداری بگی». میگه: «مثل یه کفتر بالشکسته، باید بالهات رو بکشی رو زمین براش». «بابا خب داره زور میگه». «بگه»! «بابا مگه میشه حرف زور»؟ «نه پدر مادره». چی میخواد بهت یاد بده؟ میخواد از قِبَل این به یه چیزی برسی؛ وقتی جلوی پدر مادر که دوستش داری، که مطمئنی دوستت داره، که مطمئنی دلش برات میسوزه، هرچند اشتباه داره فکر میکنه. یعنی مثلا میخواد شما فلان رشته رو انتخاب کنی، میگه نه، باید تو حتما پزشکی بخونی. دلش برات میسوزه، استعداد شما رو نمیشناسه. تصمیم غلطه ها! اما مبناش چیه؟ پاکه. درسته. میدونی دوستت داره، شما هم دوستش داری، در این هم شکی نیست. داره چه آموزشی بهت یاد میده؟ این آموزش رو که دیدی، بعدش میتونی بگی «…بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی…». یه ننه بابایی که مطلقا دیگه اینجا اشتباه نمیکنن؛ «اَنَا وَ عَلِی اَبَوِا هذِهِ ألْاُمَّه» «من و علی بابای این مردمیم». حالا اون بابا رو با این بابا مقایسه کن. خدا وکیلی نگاهت این بشه، پدرت داره سرت داد میزنه والله بالله نگاش میکنی، عشق میکنی. نگاه میکنی تو چهرهاش، کیف میکنی. میگی: «ای جانم اگه امام زمانم بیاد، همین جوری داد بزنه سرم، گوش میکنم». تمرین باید بکنی دیگه. تمرین بکنید. رابطه عاشقانه هست، رابطه تبعیتپذیری هست، یالله تو یک اِشِل کوچیکتر بیا مثال بزن خودت رو. پدر مادر جریانش اینه. میگه میتونی بگذری از باباتون؟
عنوان بخش ۳ : حب فرزند
توبه (۲۴)
۳ – بچه برات عزیز نمیشه جناب زبیر؟ سیفالاسلام! «ما زال الزّبیر رجُلاً منّا اهلَ البیتِ حتّی نشا ابنه المشیومُ عبدالله». حضرت علی(ع) فرمود: «چیزی نمونده بود زبیر از ما اهل بیت(ع) بشه، تا این پسرش گنده شد» همین عبدالله، همین عبدالله بن زبیر بود، اینجوری میچروند، میاومد جلو. همون ملعون. چی کارش کرد؟ زبیر کم کسی نیست گفتم قبلا. اشاره کوچیک بکنم؛ زبیر تو شورای شش نفره ، خودش از کاندیداها بود. اومد گفت من به نفع علی(ع) رفتم کنار. زبیر بود که، زبیر بود، ابودُجانه بود. امیرالمؤمنین(ع) تو جنگ احد وایستادند دور پیغمبر(ص) چرخیدند. یک منافقی تو سپاه اسلام داد زد پیغمبر(ص) کشته شد. چیزی نبود، پیغمبر(ص) دندانش شکست. چونان تیر میبارید به سمت پیامبر(ص) که اصلا اینها مات مونده بودن، میگفتن پیغمبر(ص) از دست رفت. زبیر اونجا وایستاد. زبیر لقب گرفت از پیامبر(ص). درجه داره، ژنراله، کم نیست. ژنرال اسلام نوپا. زبیر کسیه که در حدیه میتونه وصی زهرای مرضیه(س) باشه.
دقیقه ۱۵ تا ۲۰
به این فکر کردی؟ حضرت زهرا(س) برگشت به امیرالمؤمنین(ع) گفت: «خوش ندارم من رو روی این تابوتهای عربی تشییع کنید ها»! این تابوتهای عربی جداره نداره. حیا رو میبینی؟ گفت: «برید توی تابوتهای یمنی، اونها جداره داره». مثل همین تابوتهای ما. «اگه وقت نمیکنی بگم زبیر این کار رو کنه ها»! زبیر فامیل اصلا امیرالمؤمنینشونه. پسر عَمَشه، اشتباه نکنم.
همین زبیر در جمل شمشیر میکشه روبروی علیبنابیطالب(ع). چی شد؟ خیلی مقام بالاست ها! چیزی نمونده سلمان بشه، منّا اهلَ البیت بشه. سقوط کرد. کی؟ پول، پسرش. پول، دو تا از همین مواردی که اینجا گفتیم؛ پول، پسرش. بچه داغون میکنه آدم رو. حضرت امیر(ع) خواستش تو جنگ جمل، گفت: «زبیر یادته پیش پیامبر(ص) بودیم، پیامبر(ص) گفت هر موقع این اتفاق افتاد، این اتفاق افتاد، این اتفاق افتاد، زبیر داری میری به سمت جهنم»؟ تا اینها رو گفت، این برق ۳۸۰ ولت انگار بهش وصل کردن، گرفتش گفت: «وای دارم اشتباه میکنم». برگشت بیاد از جنگ بره بیرون، همین عبدالله وایستاد کنارش گفت: «ها چیه؟ ترسیدی نه؟ سیف الاسلام ها؟ سیف الاسلامی، تو از ذوالفقار ترسیدی نه؟ از علی میترسی. بالاخره اسلام باید یک شمشیر داشته باشه. تو یا علی»؟ آقا رفت رو مخ بابائه. گفت: «من نمیترسم». گفت: «میترسی». گفت: «نمیترسم». گفت: «میترسی، میترسی میترسی». سوار اسب شد تاخت به سمت خیمه علیبنابیطالب(ع). میخواستن بزنن بندازنش حضرت علی(ع) گفت بگذارید پیرمرد بیاد یک جولونی بده، بره. اومد به قول حالاییها یک تک چرخی زد با اسبش جلوی خیمه امیرالمؤمنین(ع). جلو امام زمان بری وایستی کُری بخونی. کجای کاری؟ تو این وَری بودی برادر قاطی کردی. اومد رفت، جالبه، خودشون کشتنش، سریع! چون زبیر از صحابه بود اگه از سپاه جدا میشد، چی میشد؟ به خاطر همین امیرالمونین یک کُد میده، میگه: «القاتل و المقتول کلاهما فی النار.» «هم کسی که زبیر رو کشته، هم خود زبیر هردوتاشون تو آتیش جهنم خواهند سوخت». پس اون کسی که زبیر رو کشته از سپاه امیرالمؤمنین(ع) نباید بشه قاعدتا. چون جنگه دیگه، اومده جلو باید بزنیش. یکی از همونها کشتش. دیدن داره جدا میشه، گفتن: «این تفرقه میندازه» سریع ترورش کردن. همین شجره ملعونه.
در نهجالبلاغه خوب طلحه و زبیر رو نشون میده، میگه: «اینها رو نگاه نکن با همدیگه چسبیدن به همدیگه. اینها…» حضرت امیر(ع) قشنگ روانشناسی میکنه. میگه: «اینها یکیشون به قدرت برسه، اون یکی رو میزنه کنار. اینها دیگه پول اومد، شیرینی پول اومد زیر زبونش. فروخت رسول الله(ص) رو به پول. دین رو فروخت به پول». این شیرینیه اومده زیر زبونش، مگه به این سادگی دیگه ول میکنه؟ همین هم شد. تو اردوگاه جمل میخواستن نماز جماعت بخونن، هر کی جلو وایمیایستاد یعنی خلیفه کی بود؟ او بود دیگه. اگه علی(ع) رو حذفش میکردن، امیرالمؤمنین(ع) رو. وایستاد اون جلو. شمشیر کشیدن به هم. عایشه اومد گفت: «نماز اول رو پسر زبیر بخونه، نماز دوم رو پسر طلحه بخونه. هیچ کدومتون نماز نخونین». ببینید بچه چی کار میکنه؟
این بحث صرف پرداختن به فلان واقعه تاریخ نیست، امروز هم هست. راه دور نرو عزیز دل من! سر خودِ من و شما میتونه بیاد. بچهات دنبال کار بگرده، ها؟ حالت رو میپرسم. گیر بکنی بین… تلفنی میتونی حلش کنی ها، ببینم میکنی این کار رو. اون موقع حالت رو میپرسم. «من مگه چیه، من در راه خدا سر و جان میدم». نه. بعضی موقعها در راه خدا سر دادن آسونتر از بچه دادن. حب داره آقا. مگه قرآن نمیگه: «اولاد فتنه است، مایه آزمایشه»؟ من بتونم از این عبور بکنم. من اگه نتونم از این عبور بکنم باختم. وقتی گفتیم یزید داره شعر میخونه «لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا». «اگه کاش بودن بزرگان میدیدن». یعنی داره عشیرهای عمل میکنه. وقتی گفتیم حضرت عباس(ع) میاد میگه که، نمیگه «یا اخی». میگه: «سیدی، مولای» یعنی چی؟ یعنی من به خاطر داداشم «…إِخْوَانُکُمْ…» (توبه/۲۴) نیست عزیز دل من! من چون اماممه. گفتیم اتفاقی برادرم هم هست. اینجوریه. میتونی؟ یا علی، باریک الله، بیا جلو. آقا همسر میتونی در راه خدا بدی؟ یعنی چی؟ یعنی خوفش رو نداشته باشی. بگی: «اگه من کشته شدم خب این ناموس ما اینجا بیفته دست این گرگها»؟ میشه گفت؟
دقیقه ۲۰ تا ۲۵
«نه خدایا دیگه شرمنده، این رو که نمیشه که. بالاخره اسلام، فلان، بهمان». من میخوام ببینم حسینبنعلی(ع) بچه داد یا نداد؟ از شیرخواره داد تا رشیدش علی اکبر. داداش داد یا نداد؟ اصلا این آیه رو تفسیر کرده خدا گواهه. این «…وَ اَبنِ ثَارِهَ…». پدر شهید، مادر شهید، برادر شهید. اصلا نگاه میکنی میبینی همه. بگی که: «اِ زینبم مونده. من نه بیام بیعت کنم. بعد زینب(س) و اهل بیت رو تنها بذارم با این همه گرگ»؟ ببینید سخته به والله قسم سخته. فکر کن تو یک جا گیر کردی، شصت هفتاد نفر آدم عوضی، خدایی نکرده ناموست هم هست اونجا. چی کار میکنی؟
عنوان بخش ۴ : قابلیت تکرار شدن عاشورا (شخصیتهای کربلا)
حجر (۲۹) ص (۷۲)
۴ – ببین دینه، میگه تو کف دست میگیری از آتش سختتره، تو آخرالزمان. بابا اون موقعش بوده، الآن دیگه چیه؟ سخته. میتونی این کار رو بکنی؟ «آقا نشدنی است». کی میگه نشدنی است عزیز دل من؟ به خدا تو هشت سال جنگمون دیدیم. خبر به یارو دادن گفتن بچهات به دنیا اومده. میگفت: «من نمیام». میگن: «چرا»؟ گفت: «میترسم بیام مهرش به دلم بشینه نیام. برگشتن که برمیگردم منتها برگردم دلم همهاش چی باشه؟ اون طرف باشه». نگفت: «وقتی میخوام شهید بشم کی میخواد بالا سر زنم وایسته و این بچه یتیم»؟ «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء». قابلیت تکرار شدن عاشورا یکی از ویژگیهاست، مفصل در موردش صحبت خواهیم کرد. کی میگه نشده؟ شده خوبش هم شده. هنوز هم داره اتفاق میافته. میشه اینها میشه، میشه، میشود عباس(ع) شد. میشود، شدنی است. تکرار شدنی است. میشود علی اکبر شد. میگه امام حسین(ع) نمیشه شد، معصومه. میشه… زهیرش رو که میتونیم بشیم. غلام سیاهه نمیتونیم باشیم؟ بابا این معرکه بود. جزء آخریها بود. این رفت، گفتش که: «آزادی». گفت: «چی چی آزادی؟ فکر کردی من واسه… پات وایستادم به خاطر اینکه من غلامتم و اینجور چیزها»؟ ایندفعه چیه؟ ایندفعه وایستاده، این گیر افتاده. نخش وصل شده نمیتونه خودش رو رها کنه. رفت، خیلی زخم برداشت. بیهوش شد. بی نظیره این صحنه در کربلا. یعنی همهشون بی نظیره، آدم کدوم یکی رو بگه؟ یک لحظه احساس کرد یک چیزی روی گونَشه. آروم آروم حالت… خون زیاد ازش رفته بود بی حال بود. مثل حالت بیهوشی مثلا. آرام آرام چشمش رو باز کرد دید سرش رو امام حسین(ع) به بغل گرفته، صورتش رو گذاشته روی صورتش داره اینجوری اینجوری تکونش میده. بسشه، خوش به حالش. غلام سیاهها.
میگه: «زهیر نمیشه، عباس(ع) مگه میشه شد؟ فلان. ما سگ…» گفتیم امام زمان(عج) سگ، گربه نمیخواد ها! امام زمان(عج) عباس(ع) میخواد. امام زمان(عج) علی اکبر میخواد. بشه میشه. میاد. الآن هم همینه. آقا شمایی که دار و زن و بچهات رو ول کرده بودی مدینه، خونهات رو ول کردی مدینه بلند شدی اومدی گفتی بعدی مسکن دیگه، تجارتی که ترس داری از چی؟ از کساد شدنش. آیه قرآنه بابا. تفسیر… معنیش رو برید بخونید. ۲۴ توبه. زار و زندگی رو ول کردن. میگفت: «برید بابا، اونهایی که بدهکاری دارن، برن». عمدا رو همین گزارهها دست میگذاره اباعبدالله(ع). میگه: «اونهایی که بدهی دارن، برن». بدهی چیه بابا؟ طِرِماح، ط دسته دار، ح جیمی ساربان حضرته. این از اونهاست که آخ آخ عاقبت بخیر نشد بنده خدا. دلم به حالش میسوزه. میترسم از اینها باشیم ما. این کسی که تو خیمه امام زمانش بوده، بعد دید امام حسین(ع) گفت: «برید اونهایی که میخوان برن فلان». اومد گفت: «یا حسین! من یک خرده گندم دارم، دست مردم، مال مردم بوده من داشتم نگه میداشتم، برم اینها رو پس بدم برگردم». امام یک لبخندی بهش زد. گفت: «برگردم». تو کی میخوای بری، کی میخوای برگردی؟ گفت: «برو اما زود برگرد. برو اما زود برگرد». این رو که بهش گفت: «برو اما زود برگرد» رفت برگشت دید تمام شده آقا همه چی. جمع شد سفره. میزد تو سرش اشک میریخت، میگفت: «من نفهمیدم وقتی امام زمانت میگه برو زود برگرد یعنی؟ نرو. یعنی نرو».
همین ضحاک که گفتم جزء سه تای آخری بود، بذار همینجا بگم. این اومد گفت… اباعبدالله یکی از یارانشو بغل گرفته دونه دونهشون رفت باهاش عشقبازی کرد باهاشون. بغلشون میکرد، میبوسیدشون. میگفتش که: «من خودم به بهشت نخواهم رفت الا اینکه قبل از خودم شما رو فرستاده باشم». دونه دونهشون رو.
دقیقه ۲۵ تا ۳۰
برای پسر خودش هم رفت، برای بقیه هم رفت. (خدمت شما عرض بکنم) چون گفتیم صحبت پسر و غیر پسر نیست اصلا. اونجا هر، این مسائل اصلا نیست. این اومد جلو گفت: «یا حسین ما فقط سه نفر موندیم. اینها ۲۰، ۳۰ هزار نفرند، قطعیه شکست ما. موندن من فایده نداره. کشته میشم». میدونی برگشت چی بهش گفت؟ گفت: «ای کاش زودتر میرفتی». بیچاره! ما رو به این روز نمیدیدی لااقل. من رو به این روز داری میبینی، الآن میگی پاشم برم؟ بعد گفت: «خب چه جوری میخوای بری؟ تو بخوای از این صحنه بری بیرون تیراندازی میکنند تو پیادهای و فلان». گفت: «یه اسب لای خیمهها قایم کردم». این میدونی کی سوخته بود؟ همونجایی که اسب رو قایم کرده بود. همون روزی که، همون ساعتی که اسب رو قایم کرد، همونجا سوخت. جزء اینها نبود جزء این قافله نبود. لای خیمهها رفتی اسب قایم کردی؟ اونجا سوخت. بله مالش رو نگه داشته، راه فرارش رو نگه داشته.
تو زیارت جامعه میگی: «وَ نَفْسِی – جونم – وَلَدی – بچه ام – مَالِی» ، چی بگم؟ میخوام ذوب بشم، میخوام پودر بشم. میخوام بترکم. هیچ چی ازم نمونده. پنج لیتر خون آدم داره تو این رگهاش، خوشگل این رو بریزه. غلت بزنه آدم تو این خون واسه خداش. همینه که میگه: «شهید اولین قطره خونش که میچکه، من خریدارشم». غرق شده. شما آقا اباعبدالله، آقا زن و بچه، پول، خونه، برادر، هرچی که شما بگی. بچه، دختر بچه سه ساله. بچه پسر ۶ ماهه. به وحشتناکترین شکل ممکن. آخه نامرد. کی سر یه انسان رو میاد میگذاره جلو بچه دختر؟ دختر بچه میگذاره؟ اینها دیگه کی بودن؟ بیای بذاری؟ دیگه از این بیشتر؟ بعد تو دعای عرفه غوغا میکنه حسینبنعلی علیه السلام. چی کار میکنه؟ وقتی داره با اعضای بدنش کد میده. دیوانهکننده است خدا شاهده. میگه این لبهام، بحث داره، این لبها میخواد چی بشه روز عاشورا؟ میگه این رگهای گردنم. میگه پَرّه بینیم، میگه دندههام. یعنی اسم میبره اعضای بدن رو بعد میبینی همه اینها رو داده. همه رو. یعنی اگر بمب بود چه بسا اباعبدالله(ع) میخواست منفجر بشه. هیچ چیم نمونه، ذوب بشم تو خودم و اونهام ذوب شدن تو حسین(ع) دیگه. همه ذوب شدن تو خدا.
امام زمان(عج) برمیگرده میگه که، خطاب به اینها چی میگه امام زمان(عج)؟ امام زمان(عج) برمیگرده خطاب به شهدای کربلا میگه که «…بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی…». «پدر و مادرم به فدای شما». یا للعجب! پدر امام زمان(عج) امام معصومه، امام حسن عسگریه، یعنی امام حسن عسگری(ع) به فدای اینها؟ او غیر معصومه، او غلام سیاهه. چی داری میگی امام زمان(عج)؟ نه دیگه اینها همه حسینند. همه حسین(ع) شدند. همه یکی شدند. ببینید گذر از عشیره، گذر از نژاد، گذر از پول، گذر از وابستگیها، گذر از تمام این قید و بندها رو باید بزنی.
حاج سعید قاسمی تعریف میکنه میگه: «تو عملیات یه جایی بودیم…» داشت برای ما میگفت، «تو عملیاتی بودیم یک رزمندهای داشتیم» حالا اسمش رو گفت و شهرش هم گفت و من یادم نمونده، اما اینها لشگر بیست و هفتی بودن. میگه «این دو تا انگشتر داشت، عاشق این انگشترهاش بود این رزمنده. میگه همه بهش میگفتن آقا این انگشترت رو به ما یادگاری میدی ما به یاد تو باشیم؟ میگفت یادت باشه هر موقع خواستی بهت ندادم، انگشتهات رو دیدی دقیقا یاد من بیفت. میگه اصلا کوتاه نمیاومد، هرکی میخواست میگفت برو پی کارت بینیم بابا. میگه شب عملیات تو اون گیر و دار دیدیم یکی اومد گفت حاجی، فلانی انگشتر عقیقش رو داد به من. میگه من گفتم چیه آقا شلوغه انگشتر داده، الآن وقت… خمپاره داره میریزه رو سرمون این اومده میگه انگشتر داده، برو پی کارت بابا. میگه نیم ساعت بعد یکی دیگه اومد گفت حاجی؟ انگشتر فیروزهاش رو هم داد به من. میگه من یهویی دیگه حساس شدم. گفتم این بابا از جونش میگذشت، از انگشترهاش نمیگذشت. گذشت اومد جلو بعد میگه دیدیم همونجا پرید این بچه». یعنی برای پریدن این دوتا انگشتر چیه؟ وزنه است. سنگینت میکنه نمیتونی بپری. دو تا انگشتر، دو تا انگشتر. یعنی آدم میدونی باید چی باشه؟
کربلا یاد داد به ما که تو دستمون چیزی نگه نداریم. ما میدونی مثل کیائیم؟ دستمون پره، دست کردیم تو خمره گردو، گردوها رو گرفتیم، ول نمیکنیم، دستمون هم بیرون نمیکشیم. برو تکلیف خودت رو روشن کن. زمانی که پَر دادی رفت، اون موقع (خدا شدی) خدایی شدی. ببخشید. اون موقع خدایی میشه آدم. الهی میشه. خدایا…
دقیقه ۳۰ تا ۳۵
دستش پره ها! خدایا باز هم بهم بده. میگه: «خب بابا بی انصاف حالا خالی کن کجا میخوای اینها رو نگه داری»؟ «نه بده». «کجا میخوای نگه داری؟ من دارم میبینم نمیتونی». «خدایا بده» «چی بدم»؟ برای پریدن ما سنگینیم، نمیتونیم بپریم. باید گذشت. سخت هم هست ها! سخته. اما شدنی است، اما میپره طرف. یه پریدنی که آدم دیگه مات میمونه که مگه شدنیه؟ مگه میتونه آدم همچین کاری بکنه؟ اینجاست که قیام برای دین نه برای شخص. قیام برای دین نه برای نژاد.
حضرت عباس(ع) وقتی دستش رو قطع میکنند میگه: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ…» عن أخی؟ عن عشیرتی؟ (ها؟) «…عَنْ دینی.» اصلا حضرت عباس(ع)، امام حسین(ع) رو واسه چی میخواد؟ چون امام دینشه. گرفتی چی شد؟ چون امام دینشه. چون دین میخواد، چون خدا میخواد تنها راه خدا ولی معصومه. یه صراط بیشتر مستقیم که ما نداریم که. تنها راه اونه، فقط همینه، میگه این یه راه بیشتر نیستش. چهار دستی آدم باید بچسبه به این راه. باید تمسک پیدا کنه به این حبل اللهالمتین ولش نکنه، محکم بچسبه ولش نکنه. شرط عقله. بابا دست چیه؟
آقا اینها شاهکار کردند. او بنده خدایی که وایستاد اباعبدالله نماز بخونه رو نگاه کنید، بررسی بکنید. من اینجا مباحثی دارم میخوام نتیجه بگیریم ها! این مصداقهایی که دارم میزنم. پُره کربلا. اینقدر داستانها داره. آدم هزار سال تعریف کنه باز هم جدیده، باز هم جدیده. طرف شما میبینی که وایمیسته که امام حسین(ع) بتونه نمازشو بخونه. امام حسین(ع) نمیتونست بره پشت خیمهها نمازش رو بخونه؟ یه جا قایم تو خیمهها نماز رو بخونه. چرا میاد در ملأ عام نماز بخونه؟ چی میخواد بفهمونه؟ حالا ما حسینیایم؟ خدا وکیلی کلاهمون رو بذار قاضی کنیم دیگه. ها؟ «نه تا این چیزها باشه سینه زدن با نظم، تو کوچه، فلان، پیراهن مشکی، اینجوری، اینها رو پایهاتاَم [هستم] یا اباعبدالله». بعد میگن دو نفر سه نفر بعضیها میگن بیشتر اما دو نفرشون ویژه، وایستادن جلوی تیرها رو بگیرن برا… / فکر نکنید اباعبدالله(ع) هم بسم الله الرحمن… نه نماز خوف خوند. سریع تمومش کرد نماز رو. چنان تیر میبارید که تو همین فاصله اندک اینها هر دو تمام شدند. کارشان تمام شد رفت پی کارش، هر دوتاشون کارشون تمام شد. اومد بالاسرش، آقا اینقدر تیر خورده بود آخری رو با صورت گرفت. دستهاش کار نمیکرد، آخری رو با صورت آورد جلو. درد نداره؟ خب درد داره دیگه. چرا این دردها حالیش نمیشه؟ نمیدونه آدم. آدم، پیچیدگیها داره این موجود دو پا! خیلی پیچیدگی. بعد برگشت میدونی چی گفت به امام حسین(ع)؟ بغلش کرد دوباره همونجوری، گفت: «أ وَفَیتُ»؟ «وفا کردم؟ نمره بهم میدی چند؟ نمرهمو بده. تو نمره وفاداری بهم نمره میدی»؟ «أ وَفَیتُ»؟ گفت: «به خدا سوگند به بهشت وارد نمیشوم الا این که قبل از خودم تو رو فرستاده باشم». تو نمرهات بیست بیسته. همهشون بیست بودند. نمیتونی بگی نه اون بهتر بود. اصلا نمیشه گفت. همه بیستند، همه بیست. ببینید اینها بحثیه که من باید بفهمم.
حالا این حسینبنعلی(ع) رو داری؟ من رائفی چی کارهام امروز واسه امام زمانم؟ خدا وکیلی همین الآن یه حسینبنعلی(ع) حی و حاضر زنده است. همون امام حسین(ع). امیرالمؤمنین(ع) همین الآن هست. میگه بابا روی فرشهای شما راه میره. تو بازارهاتون راه میره. من حسننیتم رو برای اینکه به امام زمان(عج) نشون بدم باید به چی نشون بدم؟ «اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی.» به دینم نشون بدم، امام دینم حله. میشه ملت رو بچاپی، به امام زمان(عج) برسی؟ مطلقا، مطلقا. این امام مردمه، این امام همین مردمه. عشق میورزیدند، شما کسانی رو که آقا امام زمان(عج) رو دیدند زندگینامهشون رو بررسی بفرمایید شما، چی میبینید؟ میبینید خدمت به خلق یکی از گزارههای اصلی اینهاست. خدمت به مردم. کار برای مردم انجام دادن. عشق میکردند کار برای مردم انجام بدن. خب اینها، ما کجای این کاریم؟ منی که آقا یک بچه کوچولو مثلا میفرستند تو بقالیم، ۴۵۰ تومان حالا ۵۰۰ دادی، میگیم بچه است، ولش کن. با ۵۰ تومن؟ حالا بزرگ هم که میشه چی؟ همین جور کلانتر میدزده. بزرگتر میشه دزدی دیگه.
درصد خدا میگیره. یه بار تو یه مسجدی بودیم میخواستند یه دونه جارو برقی بزرگ برای مسجد بخرند، گفتند پول کمک کنید. یه بنده خدایی بود تو مسجد این تو اون محلهای که ما بودیم این بنده خدا یه خرده مَشاعرش مشکل داشت.
دقیقه ۳۵ تا۴۰
دیوانه نبود ها! قشنگ میفهمید، تشخیص میداد، اسمها رو یادش میموند، همه چی. یه خرده بنده خدا به قول حالاییها ۶ و ۸ میزد. بلند شدند همه کمک کردند این هم بلند شد یه ۲۰۰ تومنی از تو جیبش درآورد. اینجوری گرفت تو هوا انداخت توی… حالا من میگم پول خیلی کمی بود، یادم نیست؛ ۵۰ تومن، ۲۰۰ تومن، چقدر. همه زدند زیر خنده. یکی از این حاجیهای مسجد هم خندید. این روحانی بهش برخورد. برگشت گفت: «خود تو که دست کردی تو کیسه یواشکی چقدر دادی»؟ گفت: «آقا من، ریا فلان، بهمان، بی خیال». گفت: «باید بگی». گیر داد. گفت: «من ۱۰۰۰ تومن دادم». گفت: «چقدر پول تو جیبته»؟ پول جیب طرف رو درآورد. مثلا ۱۵ و ۱۶ یادم نیست، ۱۵، ۱۶ تومن مثلا پول داشت. گفت به اون بنده خدا برگشت گفت: «فلانی تو چقدر پول داری»؟ اون هم دست کرد تو جیبهاش کلا درآورد. جیبها رو درآورد ها! مثل گوش آویزون شدند. گفت: «میدونی؟ این ۱۶ هزار تومنش رو داد. این ۱۶ هزار تومنش رو داد. تو یک ۱۶ اُم مالت رو دادی». لازم نیست برای امام زمان(عج) مولتی میلیاردر باشی. همینجوری نشون بده خودت رو. همینجوری، همینجوری کوچولو. همین کم. ما نمیگیم. آقا امام رضا(ع) میگه: «باید تقدیر معیشت داشته باشه آدم». بدونه زندگیش خرج، دخل، فلان. اما نگاه کن بحث ما اینه. گفتیم صحبت دین اینه نمیگیم دنبال پول نرو. کی گفته؟ برید پول دربیارید به مردم کمک کنید. میگه این نگیردت. ماشینی که خریدی نکشدت. اگه یه خط افتاد روش نمیری؟ میمیرند بعضیها سکته میکنند. ها؟ این پوله نکشدت. به این مرحله میتونی برسی؟
این قیام این ویژگیها رو داشته. خالیه. ببین بذار رک بگم خیلی لخته این قیام. خیلی برعکس بیپرده است، خیلی واضحه، خیلی تو چشمه. هیچ چی نداره. قشنگ مشخصه. هیچ چی برای پوشش و سِتر نداره ها! یعنی همه چیش رویه. این خوشگلی این قیامه. برای همین همه باهاش ارتباط میگیرند. همه باهاش ارتباط میگیرند. چون فراعشیره است، فرانژاده، فرانژادیها هم باهاش حال میکنند. مسیحی هم عاشق میشه، یهودی هم عاشق میشه، بی دین هم عاشق میشه. خسرو گلسرخی، مارکسیسته، اصلا خدا و پیغمبر قبول نداره. زمان شاه میخواستند اعدامش بکنند، اومد گفتش که: «من تمام ایدهام را برای کارهام از حسینبنعلی(ع) گرفتم». فیلمش رو تلویزیون خودمون نشون داد جلسه بازجوییش رو. به این سادگیها نمیشه از این عشیره گذشت ها! از کوچیکش بگم. تویی که جک میفرستی اینوَر اونوَر خوشت میاد برای خودتون جک بگن؟ ببین اگه خوشت میاد، باز هم دلیل نمیشه که تو بفرستی. میبینی خوشت نمیاد، بهت برمیخوره. ها؟ چه جوری پس داری میفرستی؟ تو نژادپرستی، هنوز شیطون رو از وجودت نکندی.
ببین، ما آدمها به خاطر این جسم نشد که آدم شدیم. یوزپلنگ از تو خیلی بهتر میدوه، عقاب میگن اگه سواد داشته باشه، میگن از سیمتری میتونه روزنامه بخونه. چشم و چالت هم که مثل اون نمیره. مثل گربه هم که ما رو ولمون کنن، از دو تا پله میافتیم دست و پامون میشکنه، هرجوری ولش کنی چهار دست و پا میاد رو زمین. پَر هم که نداریم بپریم، ها؟ پس دار و ندارمون «…وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی…» (حجر/۲۹، ص ۷۲) اون رو تونستیم به دست بگیریم؟ نه.
عنوان بخش ۵ : ویژگی قیام امام حسین(ع)؛ اصلاح جامعه
ندارد
۵ – ویژگی دوم این قیام: خوب دقت کنید دوستان! عزیزان! بزرگواران! این قیام، نماد و چهره واقعی اصلاح کردن جامعه است. شاهکاری ارائه میده، یک ایدئولوژی، یک استراتژی جدید در علوم راهبردی و علوم استراتژی، باید تو دانشگاهها درس داده بشه. یاد میده میتونی با کتک خوردن پیروز بشی. «شوخی میکنی، مگه میشه»؟ «بله شدنی است». بعضی جاها میتونی با کتک خوردن پیروز بشی. داره یاد میده برای اولین بار تو دنیا. هیچ کی آی کیوش اصلا به این چیزها کسی نمیکشید. اینها اهل بیتن، اینها قبلا هم نشون دادن اینها رو. نشون ندادن؟ آقا جریانی که ریختن خونه امیرالمؤمنین(ع)، من به شما میگم جریان چی بود. وقتی ریخته شد، اون اتاق فکر صهیونیستی که پشت جریان بود، اینها ریختن. گفتن میریزیم، یا علی(ع) شمشیر میکشه که میکشه، بکشه کشتیمش. اقل جمعیت رو پونصد نفر گفتن، حداکثر جمعیت رو دوهزار نفر. پونصد تا دوهزار نفر حمله کردن به خونه، چند نفر تو خونهان؟ پنج شش نفر. ریخته دور خونه رو گرفته. اینجا حساب کار یکی رو نکرده بودن، یه زهرا نامی رو. گفتن این عابده است، عارفه است، میره میشینه اون گوشه گریهشو میکنه، فکر این رو نکرده بودن. یهویی دیدن این اومد پشت در! اِ !
دقیقه ۴۰ تا ۴۵
میگفتن: «علی(ع) رزمنده است». میدونی مثل چیه؟ یکی از کارهایی که اصلا بهشون بگم، به خدا قسم همین الآن، هنوز که هنوزه این کار رو میکنن، یکی رو که میخواستن ترور بکنن میدونی چی کار میکردن؟ روی میزش یه اسلحه میگذاشتن، خب؟ طرف نمیدونست، مینشست میدید یه اسلحه کنارشه. یهویی میریختن سمتش تفنگ میگرفتن، این هم برمیداشت. تا برمیداشت با تیر میزدنش. میگفتن میخواسته به ما شلیک کنه. همین الآن تو فیلمها شما دارید این طرح رو میبینید دارن اجرا میکنن. خب؟ همین طرح بود، گفتن: «این [علی(ع)] رزمنده است، این شمشیر میکشه، شمشیر هم بکشه میریزیم میکشیمش، تمام شد. اون شجره ملعونه تونسته چی کار بکنه؟ کات کنه شجره طیبه رو، تمام شد رفت». حالا ریختن، فکر زهرا نامی رو نکردن. اون چی کار کرد؟ اومد پشت در، گفت: «چی فکر کردید»؟ برای چی او اومد پشت در؟ برای این که درخته برگ نداشت. چی چی میگی درخته برگ نداشت؟ جلسه آخر میفهمی. درخته برگ نداشت که او مجبور شد بیاد. اومده پشت در، چی کار کنیم؟ گفتن: «بهتر، این رو بزنیم قطعا دیگه شمشیر میکشه». گرفتی چی شد؟ قطعا شمشیر میکشید. زدن، شمشیر نکشید. با غلاف شمشیر زدن، شمشیر نکشید، در سوزوندن، شمشیر نکشید. با کتک خوردن هم میشه اسلام رو حفظ کرد. گفتم میشه از زن گذشت؟ میشه یا نه؟ خب گذشته دیگه.
آقا طرف تکه تکه شده، شجره ملعونه رو آورد پایین. اباعبدالله(ع)، بعد از اباعبدالله(ع) بنیامیه یه روز خوش ندید، هر روز قیام. هر روز قیام. کشته شده، تکه پاره شده، افتاده این بدن مطهر در بیابان اما داره بیچاره میکنه اینها رو. عجب ماجرایی است! «با کتک خوردن میشه آدم پیروز بشه»؟ «بله میشه». بزرگترین مشکلی که وجود داره اینه که به ما یاد ندادن صلح نقطه مقابل جنگ نیست. چه بسا صلح نقطه مقابل فساده. اصلاح نقطه مقابل فساده. چه بسا در ایام که غیرجنگ فسادی کل دنیا رو بگیره و چه بسا با جنگی اصلاحی صورت نگیره. صلح نقطه مقابل جنگ نیست. چه بسا تو جنگ بتونی اصلا اصلاح کنی. صلح تو جنگ به وجود بیاری. ساختن، پاک کردن، تمیز کردن حتما به این معنی نیست که باید بدون جنگ باشه. بعضی موقعها با خون دادن میشه ساخت. دانشگاه به وجود آورد. چی عبدالحسین شما رو عبدالحسین برونسی میکنه فکر میکنی؟ که یه دنیایی درگیر این باباست. خاطراتش رو میخونه، مگه میشه؟ این کی بوده؟ مگه، نه بابا، شدنی است؟ اصلا نگاه کن دیگه اینها به یه مرحلهای رسیدن انگار یه دنیا دستشونه، جدی میگم. شروع میکنه بازی کردن. میگه: «دوست دارم یه جوری شهید بشم که مثلا قبلش یه خونی از گلوی من بریزه، بردارم با انگشت از رو خون گلوم بردارم بنویسم، یا زهرا یا یا حسین، کدوم یکیش بود؟ بنویسم یا زهرا بنویسم». تیر میخوره به گلو، خون ریخته میشه، میرن میبینن رو سنگه نوشته یا زهرا. دیگه تعیین میکنه، ببین، همه چی دستشه. عجیبه دنیا تو بازی… شدنی است آقا، شده. من صحبت هزار و چهارصد سال پیش نمیکنم، صحبت همسایهتون رو دارم میکنم و وجب به وجب این مملکت از این همسایهها داره. داره، میشناسم، فامیلهاتون. چیزی که زیاد داد این مملکت. تنها مردمی که رو کره زمین روی تریلی شهید تشیع میکنه.
(خدمت شما عرض بکنم)، فلذا شدنی است. این برخلاف سیستم ماکیاولیزم کنونیه. ماکیاولیزم میگه: «سیاست بر اخلاق سروری دارد، سیادت دارد، بزرگی دارد». میگه… نیکولا ماکیاول میگه: «اگر یه جایی رفتی دیدی یه شهری از تو میترسن به حرفت گوش میکنن، یه شهری هم دوستت دارن به حرفت گوش میکنن، تو شهر اول موفقی. حاکم هرچه پدرسوختهتر باشه، سیاستمدار بهتریه. دوست داشتن رو بذار کنار». این فاتحه این نظریات رو میخونه. میگی کی گفته؟ میتونه آدم کتک بخوره حفظ کنه. هنره. یعنی شما نگاه کنید، هیچگاه نمیتونی یه همچین آدمی رو کیش ماتش کنی، هیچگاه نمیتونی و نه که، نه این که این بخواد بیاد،
دقیقه ۴۵ تا ۵۰
(خدمت شما عرض بکنم) برای چی فکر کردی مسیح دلچسب نیست تو این داستان ساختگی که به صلیب کشیدنش؟ میدونی چرا؟ برای این که شما نیچه تو کتاب نقدی بر… تو کتاب آنتیکرایستش اشاره میکنه، میگه: «من… نمیچسبه این مسیح به من. وقتی دارن به صلیب میکشنش، هیچ کار نمیکنه وامیسته نگاه میکنه». بعد به صلیب میکشنش یه عده، اول یه خورده میگه نه من اون نیستم و فلان و اینجور چیزها. خب اصلا اسلام قبول نداره به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح رو، میگه: «اون یکی دیگه بود»، قرآن میگه. میدونی چرا؟ اما اینجا اینجوری نیست. امام حسین(ع) تا آخرین لحظه چی کار میکنه؟ میجنگه، مردونه میجنگه. علیبنابیطالب(ع) وقتی که هیچ کی جرأت نمیکرد بیاد بیرون چه جوری رفت جلوی عمرو بن عبدود؟ وقتی خیبر فتح کرد چی جوری یهودیها اومدن گفتن: «این کیه»؟ گفتن: «اسمش علیه». گفتن: «نه اشتباه میکنید، در پیشگوییهای ما اینه که قلعه ما توسط حیدار نامی فتح خواهد شد». گفتن: «درست میگید. بهش میگن حیدر، مادرش اسمش رو گذاشته حیدر»، همینه. وقتی شمشیر میزنه به وقتش. هنر اونجاست که بتونی شمشیر بزنی اما؟ نزنی.
ببین اِشِلهای (Eshel) کوچیکش رو الآن شما دارید تو سریال عباس بابایی میبینید. فرمانده کل، معاون عملیات کل نیروی هواییه، چون کلهاش رو کچل میکنه یه دقیقه میخواد بره بیرون به عنوان سرباز فراری میگیرنش. نمیشناختنش. میبرن دو سه ساعت توی… به قولی توی نیروی انتظامی بوده. دیگه چون مجبور میشه کارت شناساییش رو نشون میده برق همه رو میگیره. سرلشکر، سرتیپ اونجا بنده خدا گروهبان این رو گرفته بوده. چی شده اینجوری میشه؟ برعکس هنر اونجاست وقتی بزرگی نزنی. میدونی، بذار یه مثال بزنم تا مسأله حل بشه. خوب باید اینها باید جا بیفته. نگاه کن، کوچیکیم سه سالمونه، چهار سالمونه یه بچه سه ساله میاد میگه: «آخ» تو هم میگی: «جیز». میزنه چشم بچه رو در میاره. ولشون کنن همدیگه رو میجَوَند. بزرگ میشه، میشه هفت ساله. میاد میزنش، «بیا برو پی کارت بابا». دوباره میزنه، یکی میزنه تخت تو کلهاش، میگه: «به ما ور رفت» همینه. میشه پونزده سالش، یه بچه چهارساله میاد میزندش، هیچ کارش نداره، انگار نه انگار. دیگه بیست سالش که میشه مثلا، به سن بابا شدن میرسه، بچه میاد میزندش، بغلش میکنه میبوسدش. درسته یا نه؟ بزرگ شد. ما بزرگ نشدیم، ما کوچولوییم. ما کوچیکیم نمیفهمیم اینها رو و وقتی بزرگ بشی… فرض بکنید طرف مثلا رفته تو یه دستگاه نظامی، (من پدر خودم نظامی بوده بازنشست شده، ارتشی بوده. خب؟ این رو بگیم برنخوره به نظامیها) مثلا طرف تازه رفته تو ارتش، مثلا ستوان ۳، رفته. مثلا فقط منتظره ببینه کدوم یکی از این گروهبان مروهبانهاست به این احترام نمیذاره، بیاد شکارش کنه این رو، پدرسوخته برای چی فلان… اما وقتی میره بالا میگه: «ای بابا، ما گیر چیا بودیم؟ بزرگ شدیم دیگه». حالا یه بچه یه چیزی بیاد بزنه. باریک الله، میبوسیش. بابا دیدی؟ بچه قهره، گریه گریه، بغلش مادره، میاد تکونش میده «گریه نکن فلان». ها؟ جریان چیه؟ پدر میشه آدم، آدم مادر میشه، بزرگ میشه.
میتونیم بزرگ بشیم. درس بزرگ شدن به ما داد. کجا درس بزرگ شدن داد که دیوانهات میکنه، یعنی آدمو به هم میریزه. لحظه آخری است که امام حسین(ع) داره به میدان میره. حضرت زنیب(س) میگه: «دیدم یه تیکه پیراهن برداشت تکه تکه کرد، مثل زیرپوش، تکه تکهاش کرد». گفتم: «چیه»؟ گفت: «نگاه کن این رو دارم تنم میکنم اینها میریزن لباسهای من رو در میارن میل به این نداشته باشن، تیکه پاره، تازه خونی هم بشه هیچ کی به اون دست نمیزنه. که این رو در نیارن»، که بهتون بگم همون رو درآوردن. بعد دید روی اون یه لباس خوشگل آبی رنگ تنش کرد. گفت: «پس این چیه»؟ گفت: «اونی که برای لباس درآوردن میاد ناامید برنگرده». وسط دعوا داره نرخ تعیین میکنه، شنیدی میگن وسط دعوا نرخ تعیین نمیکنن؟ نرخ تعیین کرده به والله قسم. دیوانه میکنه آدم رو این. باید مسلمون باشی تا این رو بفهمی؟ باید شیعه باشی بفهمی؟ آدم باشی میفهمی، آدم باشی میفهمی. بزرگ میشه طرف، بزرگ میشه داره تیر میزنه میبوسدش. عجب! این جریان ویژگیها داره. شما تمام اینها رو که دارم میگم، سوگندت میدم به همین اباعبدالله(ع)، نگاهت به امام زمانت باشه ها! ما تمام عزاداریمون اگه نگاه به امام زمان(عج) نداشته باشیم، دو قرون نمیارزه. من از اباعبدالله(ع) یاد بگیرم که یه امامی دارم که نباید اینجوری بشه، تو فکرم هم نباید بیاد. مگه ما مردیم، بیاد که این فاجعه…؟
دقیقه ۵۰ تا ۵۵
من خودم جایی باشم، روضه مقتل اینجور چیزها بخونن، کاری ندارم، مثلا به هم بریزم جلسه، نه، پا میشم میرم. نمیتونم، بابا میبینی چی داره تعریف میکنه؟ خدا گواه من دیشب یه کلیپی از این اسرائیلیها دیدم، که ریختن یه جایی تو یه خونهای، جوونی رو میخوان ببرن، بعد این مادرِ این پسره اومد گرفت، بعد این اسرائیلیه گردن این زنه رو اینجوری گرفت؛ من اصلا دیوانه شدم، من اصلا دیشب اصلا خوابم نبرد تا صبح. اصلا خوابم نبرد. بعد یهویی شروع، ریخته، بابا زن رو چی کار داری نامرد؟ اومد از بچهاش دفاع کنه، به هم ریخت، اصلا نمیتونستم تحمل بکنم. بابا نامسلمون تو داری برای امام زمانت داری اینها رو میگی؟ من نمیتونم، نمیدونم چه جوریه خدایی، ما برعکسیم. بابا مگه میشه؟ داره یه غریبه رو من دارم میبینم، داغون میشم. اینها، مراقب باشیم، مردم رو قسیالقلب نکنیم ما یه وقت خدای نکرده. این نامسلمون رو گفتم، خدا نکرده به مداحها نمیگم ها! حاضریم تمام سخنرانیهام اگه اینقدر ثواب داره بدیم، ثواب اینقدر ذاکرین اهل بیت(ع) رو بگیریم، اگه هر چی داره، داره نداره، حاضریم همینجوری عوض کنیم، یه ثانیهشو بدیم. نه خدای نکرده این بحثم نیست. بحثم اینه که ما باید حواسمون جمع باشه.
عنوان بخش ۶ : ویژگی قیام امام حسین(ع)؛ اتمام حجت
اسراء (۸۲)
۶ – ویژگی سوم این قیام: اتمام حجت. اینجاش دیگه یه خورده برگ برگشت. ورق برمیگرده. چی میشه؟ یک عرصه جدید شما از اباعبدالله(ع) میبینی که تا حالا این جوری بهش دقت نکردی. امام زمان(عج) اتمام حجت خداست. اصلا میگه حضرتِ؟ حجت. اسم رو میگذاری روش. اسمش روشه اصلا. حضرت حجت. امام حسین(ع) حجتی تمام کرد در تاریخ که دیگه تکرار نخواهد شد. گفت: اگر اینها مثلا هنوز من رو نشناختن، رفت گفت: بابا من فلانی ام ها! یادته؟ یادته با همدیگه همبازی بودیم؟ یادته بابا ما پیامبر(ص) درک کردیم. فلان دید نمیشه. «اَشبَهُ الناس خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً»، علی اکبر رو میفرسته به میدون، ابلههارو نگاه کن، وقتی قلب مُهر بخوره چی میشه. شمشیر انداختن پیرمردهاشون، گفتن: «پیغمبر(ص) زنده شده ما نمیجنگیم». خیلی شبیه بوده. دلشون برای پیامبر(ص) تنگ میشده، میگفتن: «علی اکبر راه بره نگاش کنن». نه فقط قیافه ها! خُلقاً؟ وَ مَنطِقاً. رفتار، منش، حرف زدن، شخصیتی بوده حضرت علی اکبر برای خودش. عالمی بوده برای خودش. آقا داره میره، تا گفت: «انا علیبنالحسین» گفت: «شمشیر بردارید، این یکی دیگه است». حجتند. شش ماهه، بچه شش ماهه دیگه زدن داره؟ یعنی نگاه کنید، این جوری به شما بگم: طرف به قول این کسانی که شطرنج بازی میکنن، آچمزِ آچمزه. یعنی اون دنیا یک دونه دلیل نمیتونه بیاره، بگه: «اگه این طوری میشد، من این جوری میکردم». دیگه چطور میخواسته بشه؟ به بچه شش ماهه آب ندادید شماها. دیگه میخواست چی بشه؟
فلذا ببینید امام زمان(عج) مَثَلش مَثَل نوره، مثل قرآنه، مثل آب زلاله. قرآن مگه خوبی نیست؟ بله بر منکرش لعنت که هر کی بگه قرآن پاکی و نور و اینها نیست، هدایت نیستش. خودش ببین چی میگه! «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا» (اسراء/۸۲) میگه این قرآن رو میبینین نور؟ برای مؤمنین شفا و رحمته، برای ظالمین چیه؟ خسران و نابودی. آقا تو این فیلمهای وحشتناک و ژانر وحشت این هالیوود میبینی که یهویی، نور میتابه تو یه خونه، همه خوشحالن، یه موجوده ناراحته. یعنی دراکولاها از نور بدشون میاد. مشکل از نوره؟ نه مشکل از دراکولا بودن یا آدم بودنه اینجا. حجت داره تمام میکنه، نور. ببینید این، مثال زدم قبلا، دوباره خیلی کوتاه بگم. این لیوان، تهش یک قطره نجاست، این رو پر بکنم استکان رو، چقدر نجاست دارم؟ یه استکان نجاست دارم. درسته؟ اما درِ همین، درِ همین آب معدنی ها، اینقدر آب داشته باشم، از این یه استکان آب، الآن این پاکی این از او بیشتر. آب مگه نجاسته؟ نه. تو کجا آب رو بریزی مهمه. تو کجا آب رو بریزی مهمه. این بحث ماست.
اباعبدالله(ع) چی کار میکنه لحظه آخر؟ باز یه بار دیگه دارم میگم. اینجا یک مثال دیگه هم پیدا کردم برای اون قیامی فراتر از نژاد، عشیره. اون حروملقمههای مقابل رو نگاه کنید، چقد اونها برعکس چیه عشیرهای داشتن. اباعبدالله(ع) افتاد، بعد گفتن: «نمیدونیم زنده است یا نه» مثل روباه مثل شغال دوره کرده بودن امام رو.
دقیقه ۵۵ تا ۶۰
یکی سنگ میزد، یکی نیزه پرت میکرد، میترسیدن برن جلو، گفتن: «از کجا معلوم زنده نباشه، این بچه عَلیه». میترسیدن برن جلو. گفتش که: «اینها، اینها غیرتاللهاند. بگو که بتازن به سمت خیمهها» تا این دستور رو دادن یهویی دیدن بلند شد امام. خون از بدن رفته، از صبح آب نخورده، دونه دونه رو فرستاده از صبح زخم برداشتن اینها فکر نکنید ها! اینها فکر نکنید همینجور دونه دونه مردونه میجنگیدن، خیلی از یاران حضرت در اثر تیراندازی شهید شدن، تیر باران میکردن. خود حضرت عباس(ع) از صبح کلی، زخم برداشته بود، میرفتن این پیکر مطهر شهیدی که شهید شده رو برگردونن اونها تیراندازی میکردن. فکر نکنین اینجوری بود. بدن پر تیر، نیزه شکسته، به زور حضرت بلند شد، یهو گفتن: «زنده است»، گفت: «عیبی نداره، بتازید. بذار ببینه». ببینید! مرض داره طرف. یهویی برگشت چی گفت؟ حضرت ببین چی میگه؟ میگه: «آی بابا! مسلمون، مسلمون مگه نیستید؟ من هنوز زندهام، کجا دارید میرید فلان. اینجا مَردید؟» نه. میدونید برگشت چی گفت؟ گفت: «مگر در عرب رسم نیست که تا مردشان زنده باشد، کسی بر خیامشان نتازد»؟ شمر گفت: «برگردید». تا گفت: «عرب» گفت: «برگردید». عشیرهای او نگاه میکنه. بعد میدونید چی کار کرد؟ شاهکار کرده. آقا یه تئاتر، یه صحنه تئاتری آفریده که تا ابدالدهر تکرار نخواهد شد. چی کار کرد؟ گوش کنید. دستش که به شمشیر گرفته بود، یهویی برگشت به سمت کوفه. گفت: «مسلم بن عقیل! مسلم کجایی؟ مگه نمیبینی ما تنهاییم دارن به خیمههامون میتازن»؟ ای بابا، آقا مسلم که شهید شده چی داری میگی؟ «هانی کجایی؟ مگه نمیبینی دارن میتازن»؟ برگشت رو به سمت خیمههاش کرد گفت: «علی اکبر کجایی؟ عباس کجایی؟ مگه نمیبینی کجایید؟ پاشید بابا دارن میتازن به سمت خیمهگاه ما». برگشت به سمت جنازهها صحبت میکرد، گفتند: «اِ، حسین خون زیاد ازش رفته، به هم ریخته». نه بیچاره! داشت حجت رو صد در صد تمام میکرد. میگفت: «دارم از مرده، طلب کمک میکنم». از کسی که دیگه زنده نیست، امام زمان داره طلب کمک. ببین به چه روزی افتاده؟ این مصیبت به والله عظیمه. اگه زیارت عاشورا میخونی، هی میگی: «…لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ…»، «…عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَتْ وَ عَظُمَتِ الُمصیبَهُ…» اینها الکی نیست، بسیار سنگینه. بلند شید، او از مرده کمک میخواد، خاک بر سر توِ زنده کنن، داری میسوزی، نور داره میتابه، کدوموَریای؟ حل نمیشی تو این نور؟ بعضیها بودن، برگشتن ها! بعضیها این صحنهها رو میدیدن تو سپاه عمر سعد میدویدن میاومدن این طرف که میکشتنشون. چندین نفر تو سپاه عمر سعد بودن، این صحنهها رو دیدن، اومدن. یکی هست، یکی بد شده، اما هنوز نور رو چیه؟ دوست داره. نور میبینه نمیتونه نگه داره، میگه من میرم سمت این طرف که نور داره. عاقبت بخیر میشه. حجت تمام میکنه.
بسیاری از افراد امروز تو جامعه ما دارن حجت تمام میکنن. من، یه شخص نابینایی بود، حافظ کل قرآن بود. گفتم: «تو بیچاره کردی همه نابیناها رو». همینجوری بهش گفتم. گفت: «چرا»؟ گفتم: «تو حجتی بر اینها، اون دنیا خدا تو رو میگذاره جلو، میگن ما نمیدیدیم، فلان، میگه: حافظ کل، این چه فرقی داشته با تو»؟ گفتم تو… یا یکی دیگه از بچهها هستش تو همین مؤسسه ما میاد، بنده خدا فی سبیلالله برای امام زمان(عج)، کلا این مؤسسه ما فی سبیلالله داره میچرخه، یعنی مردمی کاملا، بعد اومد، این بنده خدا یه مریضی داره، از این بیماریهای خاصه، بهش میگفتم: «تو خیلیها رو داری بیچاره میکنی، که طرف سُرّ و مُرّ و گنده نشسته، نمیدونه امام زمان(عج) چی کار داره میکنه؟ چی هست، کی هست، کجا هست؟ تو اینجوری داری وقت میذاری». حجت تمام کرد اباعبدالله(ع)، حجتی که تو تا ابد تو تاریخ شما میتونید این رو به عنوان معیار حق و باطل بسنجی. چون حجت تمام، چون صفر، صد. گرفتی چی شد؟ نودونهونیم این طرف نیست، یه نیم هم اینوَر باشه، صفر، صد. تمامه. فلذا من برای چی… میگه: «شما خیلی محکم به وهابیها میتازی»! بابا من محکم به وهابیها میتازم دلیل داره. مگه شما کلیپ رو من دفعه قبل هم فکر کنم پخش کردم، اون کلیپه که برمیداره این عبدالعزیز آل شیخ رو یه زنهای زنگ زد بهش، یه خانمهای، بهش گفتش که: «آقا اینکه حسین(ع) با یزید بن معاویه، خلیفه یزید بیعت نکرد، جریانش چیه»؟ گفت: ـول کنید آقا این حرفها رو«. الآن وقت… (کلیپش هم دارم نمیخوام وقتتون رو بگیرم، داره عربی صحبت میکنه، چرت میگه. تو اینترنت هست، بنویسید دانلود عبدالعزیز آل شیخ در مورد بیعت نکردن امام حسین(ع) با یزید.
دقیقه ۶۰ تا ۶۵
هست، ترجمه اش هم هست. یک و نیم مگابایت، دو مگابایته، حجمی هم نداره.) (خدمت شما عرض بکنم) یهو برگشت اینجوری کرد: «آقا اینها مردند تموم شده، اقوامی بودند که گذشتند رفتند، اینها رو چی کار داری»؟ «امّا بیعت مع الیزید بیعت الشّرعیّه» «بیعت با یزید بیعت شرعی بود. خدا من و حسینبنعلی(ع) رو ببخشه». دیدین چه جوری خودش رو نشون میده؟ چون معیاره، چون صفر و صدی، قشنگ محک میشی. میگن با معیار امام زمان(عج) خیلیهارو میتونی بسنجی، خیلی معیاره، خطکش خوبیه، کامل میشه سنجید.
عنوان بخش ۷ : ویژگی قیام امام حسین(ع)؛ باز شدن فضای گفتمان دینی
ابراهیم (۲۴)
۷ – بحث بعدی که من می تونم بحث بکنم در مورد، (خدمت شما عرض بکنم) ویژگیهای قیام آقا اباعبدالله(ع)، (ما چقدر دیگه تایم (time) داریم آقا؟ زمان داریم؟ تمامه ها؟ باشه. نه نداشت. خب ما بحثمون رو ادامه خواهیم داد انشاءالله، مگه شب احیائه تا صبح وقت داریم؟) (خدمت شما عرض بکنم) که ویژگی دیگه باز شدن گفتمان دینی، فضای گفتمان دینی رو اباعبدالله(ع) باز کرد. کسی از رسولالله(ص) دیگه حدیث نقل نمیکرد، کسی از امیرالمؤمنین(ع) حدیث نقل نمیکرد، بسته بسته شده بود. تا اباعبدالله(ع) شهید شد بعضیها قیام کردن، بعضیها از سر خیر، بعضیها از سر پدرسوختگی. مثل عبداللهبنزبیر از سر پدر سوختگی، امام حسین(ع) رو بهانه کرد. گفت: خون حسین(ع) ریختی، خون نوه پیامبر(ص) ریختی، مگر نشنیدی که پیامبر(ص) میگفت، مگر نشنیدی که علی(ع) میگفت، ها؟ همین رو میخواست اباعبدالله(ع)، که باز دوباره حرف پیامبر(ص) و علی(ع) تو جامعه چی بشه؟ آورده بشه، موفق شد. دشمنان اهل بیت(ع) دم از اهل بیت(ع) زدند. هی پیامبر پیامبر کردند، هی علی علی کردند، این هنر اباعبدالله بود. ببین خدا وکیلی کشته شده، خانوادش رو به اسارت بردن، از این پیروزی بهتر چیه؟ نمره صد صد، صد صد. یعنی هیچ چی کم نداره. همه جوره تونسته پیروز بشه.
آقا امام خمینی (ره) به عنوان رهبر انقلاب ما، جوونها نمیشناختنش، الآن نوجوونها، مثلا زیر بیست سال و اینها اصلا امام خمینی (ره) نمیدونن کی هست. یه اختلاف داخلی تو کشور ما به وجود آمد، درسته؟ یکی از برکاتش میدونین چی بود؟ خوب دقت کنین. همه میگفتن چی؟ (بگید) امام خمینی (ره). درسته؟ یعنی فضا، ببینین اهل بیت(ع) از این فضای بعد این خیلی استفاده کردن. امام سجاد(ع) هر کاری میکرد مثلا میدید یه گوسفندی دارن قربونی میکنن، میگفت: «آب دادید به این»؟ بعد اشک میریخت. کنار خونه کعبه وامیایستاد، بلند بلند گریه میکرد. برای چی؟ فقط به خاطر اینکه بفهماند. خب این طرف جبهه خیر استفاده میکنه، با اینکه طرف مقابل (خدمت شما عرض بکنم) که جبهه ناحقه، او هم داره میگه حسین(ع). او هم میگه حسین(ع). شما میدیدی که آقا کسانی که کلا اصلا به عمرشون، گروه خونیشون به امام خمینی (ره) نمیخوره دارن میگن امام خمینی، امام خمینی. نه امام اینجوری میگفت، نه امام… خب باریک الله، خیلی خوب بود. خیلی عالیه. بگذارید فضای گفتمان باز بشه. مثال دارم برات میزنم ها! دقیقا همین اتفاق افتاد. عبدالله ابن زبیر میگفت حسینبنعلی(ع). دلیل من برای قیام، حسین ابن علیست. شما چه کردید با او؟ چه کردید. فلان. فلان. کله پا کرد اباعبدالله(ع)، قیام اینها رو. قیامی نبود اون که. شجره ملعونه رو چنان خشکوند و این شجره… خود قرآن میگه این شجره رو نگاه کن. شجره طیبه ریشه داره «…وَفَرْعُهَا…» (ابراهیم/۲۴) میره تو آسمان پخش میشه اما این شجره ملعونه این درختیه که چی؟ ریشهای نداره، بنیادش سسته. خوب سستی این رو نشون داد. به خدا قسم اگر یزید میتونست کارش رو محکم بکنه، تمام شده بود. واقعا همون که امام حسین(ع) گفت: «وَعَلَی الإسلام وَالسَّلامُ» تمام! فاتحه اسلام خونده شده بود. یه آدم شراب خور ِبوزینه بازِ یهودیزاده، این جوری بلند شه، بیاد بشه خلیفه مسلمین.
عنوان بخش ۸ : ویژگی قیام امام حسین(ع)؛ فراتر از جناحهای سیاسی
ندارد
۸ – خب خیلی بحثه! چرا سیاسیش کردم؟ یه ویژگی دیگه این هم بگم، تمامه عرضم. امام حسین(ع) فراتر از جناحهای سیاسی. امام حسین(ع) چپ بود یا راستی بود راستی؟ اصولگرا بود یا اصلاحطلب بود؟ خب معلومه اصلاحطلب بود دیگه. میگه: «من برای اصلاح امت؟ جدم آمدم». خودش داره میگه. «نخیر اصولگرا بود»؛ «أَسیرَ بِسیرَهِ جَدّی» «من برای اصلاح…
دقیقه ۶۵ تا ۷۰
من اومدم برگردونم به اصول جدم». «خب اصولگرایه دیگه». نه دیگه دیدی کوچیک نگاه کردی؟ دیدی کوچولو نگاه کردی؟ حکایت چیه؟ چشمهات رو بستی، رفتی تو تاریکی. چشمهات رو باز کن تا ببینی. حکایت فیل مولانا شد؛ یه فیلی گذاشته بودن تو یک خیمه تاریک، اینها میرفتن تو. طرف دست زد به عاجش، گفت: «شمشیره». اون یکی دست زد به پاش، گفت: «ستونه». اون یکی زد به گوشش، گفتش: «بادبزنه». دست زد به پشتش، گفت: «تختخوابه». دست زد به خرطومش، گفت: (خدمت شما عرض بکنم) «شیپوره». «هرکسی از ظن خود شد یار من» ها؟ حالا همین از نگاه کوچیک، اباعبدالله(ع) این جوری میبینه. نه عزیزم. «نه اصلا امام حسین(ع) مرتجعه»، مرتجع یعنی به فنر میگن. عرب به فنر میگه مرتجع. هرکاریش کنی، دوباره برمیگرده به حالت قبلی. اصلا تغیر نمیپذیره. هرکاری کنی حالت قبلیش. خودش میگه: «الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ. وَالْعَارُ أَوْلَی مِنْ دُخُولِ النَّارِ» « انا الحسین بن علی، الیت ان لا انثنی. احمی عیالات ابی، امضی علی دین النبی». رجز امام حسین(ع). أمضی یعنی به مضی، به ماضی برمیگردونم، عَلی دینِ النَّبی. من دین پیامبر(ص) رو میخوام به زمان گذشته برگردونم. «خب پس بگیم مرتجعه امام حسین(ع). همه رو میخواد به حالت قبلی برگردونه». نه دیگه از نگاه تو کوچیک، این میشه. با شما بزرگواران نیستم ها! نوعی دارم میگم. برای هر کسی نگاه کوچیکی داره. امام حسین(ع) اومد اصلاح کرد جامعه رو. جامعهای که از اصول خارج شده بوده رو دوباره برگردوند تو چی؟ تو اصول. امام حسین(ع) اصلاحطلبی اصولگراست. اصولگرایی اصلاحطلب. ببین!
امروز آقا نمایندگی مجلس میخواد بیاد، انتخاباتشه. خدا وکیلی به همچین آدمهایی رأی بدین. کسی که اصولگرایِ اصلاحطلب و و اصلاحطلبِ اصولگراست. به معنای واقعی کلمه. اصلا ببینید اگر اصلاحطلبی به این معناست که من بیام بگم نه باید کلا رفرمیسم (Reform) رو اجرا کنیم، پیش بره، فاتحه دین رو بخونم. فساد تو جامعه حاکم بکنم. کارم به جایی برسه که برگردم بگم حسین(ع) هم باید بیاد استیضاح بشه. اگه اینه، گور بابای هرچی اصلاحطلب. اگر اصولگرایی به این معنی که بیام فقط نبینم، پنج قدم بیشتر فقط جلوی چشمم رو نبینم. خشک باشم، متحجر باشم. بگم همینه که داریم، هستیم، فلان. اصلا نه این کار رو نکنید. در مقابل تغییرات هیچ تکونی نخورم. همونی که به اونوَری گفتم، به اینوَری هم شامل حالش میشه؛ گور بابای هر چی اصولگرای این شکلیه. نه! اصول یعنی اصول دین مشخصه، من میخوام برگردونم اسلام رو حاکم کنم، دین رو حاکم کنم. این فرهنگ حسینبنعلی(ع) رو بیارم حاکم بکنم. عشیرهای میخوای رأی بدی؟ دیدی دیگه؟ تو شهرهای کوچیک معمولا عشیرهای رأی میدن، متأسفانه. «این از قوم مایه»، تموم شد دیگه. شبانهروز دارن کار میکنن. نمیدونم ما چه جوری میخوایم جواب خدا رو بدیم؟ دنبال کسی که اصلاح بکنه جامعه رو، برگردونه به اصول و از اصول خارج نشه. اگر از اصول خارج شد، دوباره چی کار کنه؟ این انحراف رو برگردونه.
ببینید این بحث جدیه. آقا حیف! این بحثها رو داشتی میکردی، این تیکهاش رو سیاسیش نمیکردی، آخرش. خوب بود ها! اولا که دیدی من نه دارم اینوَری حرف میزنم، نه اونوَری. خب بحث من میدونی چیه؟ بحث من اینکه برعکس مشکل ما اینه که امام حسین(ع) مونده ۱۴۰۰ سال پیش به خدا قسم. مشکلاتمون رو نمیبینی؟ برای چی جَوونهامون به این روز افتادن؟ حالا مشکل خاصی پیش نیست، نیفتاده بگیم: «جَوونهامون به این روز افتادن، فاتحه ممکلت خونده» نه، نه. الحمدلله من آدمیام که تمام این دانشگاهها رو دارم میچرخم، همه جور گروه سیاسی داره من رو دعوت میکنه، همه جور تیپ دانشجو با من در ارتباطند. من جز پاکی روح و طینت از اینها چیزی ندیدم، خدا گواهه فیلم بازی نمیکنم بگی حالا پشت تریبون، میخواد مردم… به خدا قسم حقیقت رو میگم. شما اصلا بیاید تو مؤسسه ما، تهران، ببینید همه جور تیپ میاد اینجا میچرخه. نه بحث من اینه که این برای چی ما باید مشکلات داشته باشیم؟ اینی که داره از دست میره، این بچهای که معتاد شده، این خدایی نکرده اون خانومی که به فحشا کشیده شده، این بچه شیعه خونه امام زمانه. این باید یار میشد. این یار غار باید باشه، ها؟ این باید کسی باشه که چی؟ نه که سنگینی باشه خودش. یه وقتی رو بذاریم ما باید جهانی میکردیم امام زمان(عج) رو تا حالا آورده بودیم. درگیر خودمون که نباید بشیم. بحث ما اینه!
اگر امام حسین(ع) من ازش الگو نگیرم، به درد امروزم نخوره، پس به چه درد میخوره؟ نعوذ بالله، زبان من لال. من بتونم بفهمم دیگه. این شرایط رو بتونم بسنجم. خب چه جوری بسنجم؟ خطکشت کو؟ گفتم خط کش حسین(ع)،
دقیقه ۷۰ تا ۷۵
بردار ببین امام حسین(ع) چی کار کرد؟ مشخص نیست اینها؟ هست، تو همه کتابها نوشتن، داریم میشنویم. ماشاءلله هزار مدل، (الحمدلله برکته ها!) روضههای مختلف. این بنده خدا فرانسویه شیعه شده بود، میگفتش که، اومده بود به ما میگفتش که: «یه مفاتیح ترجمه فرانسه به ما بدید، ممنونت میشیم». کل آرزوش یه ترجمه فرانسه مفاتیح میخواست. اینجور جلسات و هرچی بشین تو گوشیت سخنرانی کی بریز، مداحی کی بریز، این همه. من بتونم امام حسین(ع) رو بیارم، امروزی بسنجم. ببینم چی به چیه. میتونم بسنجم وقتی سراسر تعصبم؟ نه نمیتونم. سراسر عصبانیت حزبی دارم. میتونم بسنجم؟ نمیتونم. نمیتونم. یکی از همون عصبانیت، این عشیره، بحث نژاد و حزبگرایی هم میشه ها! میگه حزب اموی. خیلی قشنگه! حزب اموی، مگه استفاده نمیشد؟ این طرف تو قرآن چی داری؟ حزب؟ الله. مقابلش حزب شیطان. من اللّهی میسنجم، خدایی میسنجم، ببینم این آدم دین خدا رو داره میزنه یا ته قلب من رو؟ مثلا فرض بکنید یه بنده خدایی میخواد یه دله دزدی بکنه، نگاه کن میخوای یه دله دزدی بکنه، یه قانونی هست تو مجلس اجازه نمیده. طرف نماینده میاد میگه: «اگر من رأی بیارم، این قانون رو این جوریش میکنم». این میگه: «ای ول! عجب نماینده خوبیه این». خدا وکیلی نه من میتونم بگم تو دل تو داره چی میگذره، نه، خودت بهتر میدونی که به این رأی میدی، به خاطر چیش داری رأی میدی؟ که چی کار میخواد بکنه؟ من بحثم درباره همه مسؤولینمونه ها! فکر نکنین من نماینده مجلس رو مثال زدم، گفتم حالا نزدیک هم هست، بحثی کرده باشیم چون متأسفانه مردم نگاه خیلی خوبی، درستی به بحث مجلس ندارن. اونی که قدرت رو پیریزی میکنه تو جامعه مجلسه. مجلس زورش خیلی زیاده؛ اراده کنه میتونه تمام وزیران رو بیاره، باباشون رو دربیاره، استیضاحشون میکنه. میشینن، جلسه میذارن: «آقا این کار رو میکنی یا نه یک حالی بهت بدیم»؟ اینجوریه باید بدونیم آقا، باید بدونیم. من باید بدونم خالی نبندن، دروغ نگن. «من اگه بیام فلان جا رو سیم میکشم، اینجا رو آسفالت میکنم». مگه طبق قانون وظیفه تو آسفالت کردنه؟ پس شهرداری چی کاره است؟ فرمانداری داره چی کار میکنه؟ کلاه سر مردم نره. من این رو باید بتونم بفهمم. جامعه باید بتونه درست فکر بکنه و درست تصمیم بگیره. بحث ما واقعا اینه. این رو واقعا بتونیم بکشیم وگرنه به درد ما نمیخوره به خدا، تا صبح بزن تو سرت. انشاءالله که اجرت با اباعبدالله(ع) اما خب چه فایدهای داشته؟ از قِبَل این به چی رسیدی؟ نماز صبحت قضا شده. بابا من باید بدونم این به چه درد من میخوره؟ کجا میخواد استفاده بشه؟
خب این بحث جدیه، والله بالله. اصلا همین که تو کشور نمیتونی بحث سیاسی بکنی، این یعنی عصبانیت وجود داره، تعصب هست. آقا بحث اخلاقی کن. شما بیا بروخدا وکیلی نگاه کن! شما بیا بحث اخلاقی انجام بده، گل و بلبلی. صبح تا شب تو تلویزیون میبرنت، اینوَر، اونوَر، فلان، بهمان. میای توی این خطها، سریع جیز میشی، اخ میشی، چرا؟ چون بالاخره جبهه در مقابلت وجود داره. همه از خوبیها بدشون میاد؟ کیه از خوبی بدش نیاد؟ کی از خوبی بدش میاد؟ همه خوششون میاد، از خوبی. همه! آقا دشمن امیرالمؤمنین(ع)، عمروعاصم، شما میبینید، میاد میگه: «من علیای که میشناسم، این کارها رو انجام نمیده». میدونه آدم درست کاریه، میگه: «من مطمئنم آب رو این میبنده». معاویه گفت: «بدبخت شدیم، اینها تو صفین افتادن بالا دست ما، آب رو الآن میبنده». گفت: «علی(ع) نمیبنده، خیالت راحت باشه». گفت: «چطور»؟ گفت: «علی(ع) آدمه». میشناستش. تعصبات رو باید بذاریم کنار. اینها بحثهاست، باید نتیجه بگیریم. انشاءالله دو جلسه آینده هم بحث رو ادامه خواهیم داد.
تعجیل در فرج قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان، صلواتی عنایت بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن(عج) که صد البته نزدیک است.